قارانلیقیدان ایشیغا دوغرو
اوجاقلو ماحمودون اؤزبئلاقی
+0 به‌‌یه‌ن


چند روز قبل مصاحبه‌ای نسبتا جنجالی از آقای سید جواد طباطبایی در نشریه مهرنامه (www.mehrnameh.ir) توجه افكار عمومی آزربایجان و توركان ایران را به خود جلب كرد. به شخصه تا آنزمان من حتی اسم و گفتارشان را نشنیده و مطلبی از ایشان نخوانده بودم. باید اعتراف كنم كه مصاحبه‌ی ایشان مرا چون بسیاری دیگر ناراحت كرد؛ علی‌الخصوص زمانی كه فهمیدم ایشان نیز منتسب به مكتب تبریز و آزربایجانی هستند؛ در بهت فرو رفتم.

نه تصمیم داشتم و نه خود را در این حد می‌بینم كه به ایشان جوابیه‌ای بنگارم. بدین جهت خواستم هر چه بیشتر با وی آشنا شوم. بنابراین برخی از نوشته‌های ایشان را خواندم و با نظرات وی آشناتر شدم. باید اعتراف نمایم كه وی اندیشمند بزرگی است؛ ولی به دلایلی من با برخی از افكار و گفتارشان به جد مخالف بوده و آنها را قبول ندارم. حتی این ذهنیت در من ایجاد شده است كه با احمد كسروی دیگری روبرو شده‌ایم. معتقدم احمد كسروی با ارائه نظریه‌ی مجعول "زبان آذری" ظلمی بزرگ در حق ملت آزربایجان نمود هر چند نوشته‌های تاریخی وی چون تاریخ 18 ساله آزربایجان، بسیار مستند و علمی می‌باشد- و آقای سید جواد طباطبایی نیز با ارائه تئوری‌ها و نظریاتی در حوزه‌ی سیاسی و فرهنگی در لیست ظالمان فرهنگی به ملت خود قرار گرفتند.

بر آن شدم در این مقال و مجال، بندهایی از پاسخهای وی را در برابر سوالات مصاحبه‌كنندگان بررسی نمایم و از تفكرات نزدیك شده به راسیسم، فاشیسم، و غیراخلاقی ایشان انتقاد نمایم. و در همین ابتدا از مصاحبه شونده باید پرسید: خوب! دوستان، چند نفر به سه نفر!؟

1- ابتدای مصاحبه با پرداختن به زندگی ایشان آغاز می‌شود كه در اینجا مورد نظر نیست. تا اینكه مصاحبه كننده از وی در مورد "تضاد میان آذری اندیشیدن و فارسی سخن گفتن" می‌پرسند و پاسخ وی حاكی از عدم وجود تضاد می‌باشد اما به طرز ناشیانه‌ای هم در پاسخ این پرسش و هم در سرتاسر نوشته با تضادهای مختلفی برخورد می‌كنیم.  

الف) "... طبیعی است كه تا وقتی در دبستان بودم، چندان فارسی نمی‌دانستم، اما وقتی وارد دبیرستان شدم به‌طور كامل می‌توانستم فارسی بخوانم و تا حدی نیز صحبت كنم."

سوالی كه در اینجا پیش می‌آید این است كه چرا یك دانش‌آموز باید از زمان دبستان تا دبیرستان یعنی تقریبا هفت سال تلاش نماید تا یك زبانی غیر از زبان مادریش را بخواند و تا حدی نیز صحبت نماید. این نه تنها یك تضاد بلكه یك اجحاف بزرگ در حق یك دانش‌آموز غیرفارس‌زبان است و درست مساله همین‌جاست؛ حتی اگر به زعم ایشان تضادی بین آذری اندیشیدن و فارسی نوشتن نبود خوب آیا بهتر و اخلاقی‌تر نبود كه در محیط " ایران فرهنگی" مورد نظر ایشان ابتدا تحصیل به زبان مادری وی شروع می‌شد و همزمان، زبان فارسی و شاید هم برخی زبانهای دیگر نیز تدریس می‌شدند تا بچه‌ها 7 سال عمرشان صرف این نشود كه ابتدا زبانی تازه یاد بگیرند تا بتوانند دركش كنند و با آن اندیشه نمایند؛ كه ایشان نیز در مصاحبه‌ی خود معترف بودند كه در درس ضعیف بودند و دانش‌آموز باهوشی نیز محسوب نمی‌شدند! البته این مساله‌ای بوده كه بسیاری از بزرگان آزربایجان چون دكتر رضا براهنی، پروفسورهیئت و ... نیز بدان معترفند. در صورتی كه ایشان و مردم تورك تحصیلات خود را با زبان مادری شروع می‌كردند آیا كمیت و كیفیت تحصیل و پیشرفتهای علمی سرعتی چند برابر نمی‌گرفت؟ كه قطعا می‌گرفت.

چگونه ایشان تضاد بین اندیشه (آذری) و نوشته (و حتی گفتار) (پارسی) را رد می‌كنند كه بسیاری از علمای روانشناس و جامعه‌شناس گفتار و سخن و نوشته را حاصل اندیشه می‌دانند. پس یا ایشان به مانند "مانقورت‌" ها  یا از ابتدا اندیشه‌ی آذری نداشته و یا در خوشبینانه‌ترین حالت كذب می‌گویند. ایشان خود اهل فلسفه‌ هستند و هگل‌شناس؛ و قطعا از "اندیشه و روابط آن با دنیای پیرامون" اطلاع كاملتر و جامعتری نسبت به بنده و امثال بنده دارند.

ب) من ایشان را ندیده و همصحبت نیز نشده‌ام. اما گویا وی ته لهجه‌ای از توركی دارند و این نیز به تصدیق بخشهایی از مصاحبه‌شان از همان كودكی تا دوران دانشجویی مایع عذاب وی بوده است:  

" .... البته ما دانشجویان آذری در آغاز لهجه تركی داشتیم و می‌دانید كه بد‌ترین مكان برای یك آذری زبان، دانشكده حقوق است، چون همه درس‌ها یك حرف «قاف» دارد ! ..."

ایشان از "قاف" – یعنی حرف قاف و تاثیر آن در دوره‌ی دانشجویی گفته‌اند كه حاكی اهمیت این موضوع را در اندیشه‌ی وی بوده و این هم نشان از تضاد جامعه‌ی فارس‌زده با ایشان دارد. حتی این قاف نیز در مصاحبه به قاف بزرگی تبدیل شده و مصاحبه‌گر قاف‌های واژه‌ی "ده‌ده قورقود" را به اشتباه شنیداری و نه خطای گفتاری آقای طباطبایی؛ به صورت "ده‌ده‌گورگوت" نوشته است.

جهت آشنایی بیشتر آقای طباطبایی باید گفت كه همین قاف معروف كه فارس‌زبانها آنرا به مانند تازیانه‌ای بر پیكر زبان و بیان ما فرود می‌آورند؛ در زبان پارسی وجود نداشته و عاریه گرفته شده از زبان توركی و عربی است. شما هیچ كلمه‌ای در فارسی نخواهید یافت كه اصالتا پارسی باشد و قاف داشته باشد. قلب، سقف، قاشق، قایق، غرق، قیچی، قیطان، قوری، قالب، مقتول، قاتل، تقطیر، قطر، مقابل، قبول، قورمه سبزی، قطره، قطور، مقروض، و ... همگی از زبانهای دیگر و دخیل در پارسی‌اند و ایشان در صورتی كه علم به زبان مادریشان داشتند؛ نه تنها هیچگاه آنرا مایه‌ حقارت نمی‌دانستند؛ بلكه مایه مباهات وی و ما می‌باشد.

2)  ایشان در چند جا از " ایران بزرگ  و وحدت كثرت‌های قومی و فرهنگی " سخن می‌گویند:

"ببینید! ایران به لحاظ تاریخی پیوسته ممالك محروسه بوده است. در ایران همیشه به چند زبان صحبت می‌شده است ... ."

" ... در ایران اقلیت نداریم، تمایز‌ها و تفاوت‌ها داریم كه مایه غنای فرهنگی و احساسی ماست...."

" ... آذربایجانی‌ها ترك نیستند، بلكه ایرانیانی هستند كه به یكی از شاخه‌های زبانی مشتق از تركی سخن می‌گویند؛ مهاجرانی تركی یا تركمانی كه به تدریج در مناطق روستایی آذربایجان ساكن شده بودند به تدریج با ساكنان اصلی در هم آمیخته و در آن مستحیل شده‌اند. حتی امروزه رگه‌های ظاهر تركی را در ساكنان برخی روستا‌ها می‌توان دید، اما در شهرهای بزرگ چنین نیست...."

الف) می‌توان در این جملات رگه‌های بحث‌های نژادی را دید؛ آنجا كه وقتی از ترك (نژادی) نبودن آذربایجانی‌ها و ترك‌زبان بودنشان صحبت می‌شود. اما در ادامه بازهم تضاد می‌بینیم و از رگه‌های ظاهری توركی در برخی روستاها صحبت بمیان می‌آورند. واقعا چگونه می‌شود باور كرد كه توركان در برخی روستاها نفوذ نموده و استیلای حكومتی به زعم ایشان بر كل ایران فرهنگی داشته‌اند!؟ ردیه‌های بسیاری بر فرضیه‌ی زبان آذری وارد شده‌اند كه توجه ایشان را به خواندن برخی از آنها جلب می‌كنم. چون به نظر می‌رسد ایشان تلاش بسیاری دارند تا پان‌توركیستها را محكوم نمایند و بهترین راه این است كه وی ردیه‌ای بر نظریات این پان‌توركیستها بدهند؛ تا قدرت علمی و استنباطی خود را نشان دهند؛ و الا توهین و تحقیر و ناسزا را كه هر روز در خیابانهای شهر شاهد و ناظریم. عباس لسانی از فعالان سرشناس حركت ملی آزربایجان می‌گوید: تحقیر نشانه ضعف است و كسی كه تحقیر می‌كند خود را حقیر كرده است. برای نمونه ایشان به این دست سوالات پاسخ دهند:

*) شمایی كه ادعا دارید آذری‌ها منظورتان چیست!؟ آذری نژاد است یا زبان!؟ یا انتساب به یك موقعیت جغرافیایی!؟ كه البته بسیاری و حتی بانی این نظریه آنرا زبان می‌داند. پس اگر این زبان آذری زمانی در جغرافیای وسیعی وجود داشته چگونه است كه یك بیت، یك خط و كتیبه‌ای به این زبان وجود ندارد؟ اگر از بین رفته است؛ چگونگی و كیفیت آنرا مشخص كنید.

*) چگونه است كه یك روستایی تورك‌نژاد مورد نظر شما با من شهری ارتباط برقرار می‌كند؟ آنهم به زبانی كه شما ادعا دارید فرق دارند!

*) چگونه ممكن است مغولان و سلاجقه با كمترین امكانات (كه نه رسانه، نه روزنامه و نه اینترنتی و آموزش عمومی) بوده زبان آذری مردمان را به توركی یا یكی از شاخه‌های مشتق توركی تغییر داده‌اند در حالیكه نزدیك به یك قرن است كه حاكمیت و اجبار زبان پارسی نتوانسته زبان مردمان شهر كوچكی چون خرمدره در استان زنجان را  تغییر دهد!؟

*) به هر حال شما نیز اذعان دارید كه زبان رایج فعلی در آزربایجان یكی از شاخه‌های زبان توركی است؟ و نابود كنندگان زبان آذری را قومی مهاجم و وحشی می‌پندارید كه زبان یك ملت را در داخل محروسه‌ی ایران تغییر داده و ظلم فرهنگی روا داشته‌اند. پس شما و امثال شما كه تلاش دارید به زور (اجبار فرهنگی كه از آن سخن گفتید) زبان مردم تورك‌زبان! را تغییر و پروژ‌ه‌ی ملت‌سازی را تكمیل نمایید در كدام طرف این معادله قرار می‌گیرید!؟ پس چرا تلاش نمی‌كنید كه زبان آذری را احیاء كنید و دوباره زبانمان را به ما پس بدهید. یا شاید به قول خودتان دچار آلزایمر فرهنگی شده‌اید كه من آنرا به آلزایمر زبانی تسری می‌دهم.

*) چگونه است كه این مهاجمان تورك یا توركمان، سلاجقه و یا مغولها فقط زبان جغرافیای آزربایجان را تغییر داده‌اند!؟ در حالیكه آنها بخشهای وسیعی از منطقه‌ خاورمیانه تا اروپا را تحت استیلای حكومتی خود داشتند. حتی بسیاری از ماطق فارس‌زبان امروزی چون اصفهان، شیراز و ... نیز تحت حاكمیت آنها بوده است!؟

ب) آقای طباطبایی در جایی از محروسه ایران و تفاوتهای فرهنگی و زبانی سخن می‌گویند و در جایی دیگر می‌گویند ما در ایران اقلیت نداریم!!

3) " ... به خلاف پان تركیست‌ها نمی‌توان گفت ما را مجبور می‌كردند كه در مدرسه فارسی صحبت كنیم. ما چند ساعت در دبستان درس فارسی می‌خواندیم، در زنگ‌های تفریح و پس از تعطیل شدن مدرسه نیز وقتی می‌خواستیم با یكدیگر بازی كنیم، تركی صحبت می‌كردیم."

" ... فارسی یاد گرفتن برای ایرانیان اجبار سیاسی نبود و نیست، اگر بتوان گفت اجبار فرهنگی است. "

".. چرا كه نه ما مجبور بوده‌ایم كه زبان فارسی بیاموزیم، نه ما می‌توانیم اجبار كنیم كه آذری تدریس شود."

" باری، به آن دوست گفتم بر فرض هم كه این یك اجبار باشد و بر منطق استبداد بنیاد گرفته باشد، جانشین كردن یك استبداد با استبداد دیگر طیره عقل است." (منظور وی استبداد زبانی است.)

فحوای جملات ایشان اذعان به مساله استبداد زبانی است كه ما نیز آنرا محكوم می‌كنیم. اما تضاد در اینجاست كه وی از عدم تحمیل و اجبار در فارسی‌آموزی سخن می‌گویند و خود را سند این امر عنوان می‌كنند و می‌خواهند خواننده را قانع نمایند كه چون من به راحتی با این موضوع كنار آمده‌ام پس مشكلی وجود ندارد. ایشان براستی نمی‌خواهند یا نمی‌توانند طرح مساله نمایند و ضعف زیادی در این موضوع دارند. در مقابل ایشان بزرگانی نیز وجود دارند كه از وجود جریمه برای كسانی كه در سر كلاس توركی حرف زده‌اند؛ صحبت‌ها بمیان آورده‌اند و من شخصا چند نفر از آنها را می‌شناسم. حتی نمونه‌هایی نیز از این اجبار در زبان‌آموزی در ماههای قبل نیز در خبرها آمد. در ثانی برای تمام كسانی كه زبان مادریشان با زبان رسمی فرق دارد قطعا اولویت زبانی با زبان مادری است. شاید چنین دركی در زمانهای قبل نبوده است اما این نیاز و حق امروزه وجود دارد چرا كه اگر اینگونه نبود  وی در چنین مصاحبه‌ای از این موضوع حرفی بمیان نمی‌آوردند. سوما آیا ایشان در مورد زبانهای دیگر اقوام ایرانی نیز همین نظریه را دارند. به فرض كه توركی وجود نداشته و ندارد؛ آیا ایشان نیز می‌خواهند تنگ‌نظریهایشان را در مورد كردها، اعراب و ... اقوام نیز اعمال نمایند!؟ در اینصورت آیا صحبت از ایران فرهنگی كردن جایز و رواست و ایشان اصلا صلاحیت طرح شعار یا گفتمان ایران فرهنگی را ندارند!؟ البته به نظر می‌رسد ایران فرهنگی مورد نظر ایشان جدای از ایران سیاسی كنونی است و شامل بسیاری از كشورهای منطقه می‌شود كه آرمانشهر پان‌ایرانیستها آنرا ترسیم كرده است. از ایشان انتظار می‌رفت كه ایران فرهنگی را تعریف كنند تا ما پیشداوری نكنیم. اگر ایران فرهنگی مورد نظر ایشان همان زبان پاك، دین پاك، و ... با هدف ایجاد جامعه‌‌ای یكدست است كه ما صد درصد با آن مخالفیم. ایشان و سایر همفكرانشان بایستی بدانند كه پروسه‌ی تك‌ملت‌سازی در ایران به سوی عقیم شدن می‌رود و باید لااقل تفاوتهای مورد نظر خود را بپذیرند.

4) "... دیگر اینكه تا پیش از صدور ایدئولوژی‌های جدید شوونیستی به ایران، ایرانی‌ها مسائل را به این صورت نمی‌فهمیدند... . "

الف) كاش ایشان نامی از ایدئولوژیهای جدید شوونیستی می‌بردند. ایشان در تمامی نوشته‌هایشان با تقبیح واژه‌ی پان‌تركیسم كه ساخته و پرداخته‌ی ذهن ایشان و اعقابشان می‌باشد را؛ بدیهی و واقعی فرض كرده و از واقعیتی به نام پان‌ایرانیسم و پان‌فارسیزم كه به صورت راندومی در سیر زمان جابجا می‌شوند؛ سخنی بمیان نمی‌آورند! در زمانی كه پان‌ایرانیسم با حمایت ماسونها اساسنامه، نظامنامه و مرامنامه خود را ارائه كرده بود و هم اكنون نیز به صورت مخفیانه و با تغییر ظاهر فعال است؛ شما چگونه می‌توانید به پان‌توركیسمی كه هیچ جایگاهی حتی در دولت عثمانی و آذربایجان ندارد؛ اعتبار ببخشید!؟ و مجوزی ارائه دهید تا بدینوسیله این اتهام خیالی به آزربایجانیها وارد شده و حقوق حقه‌ی آنها را پایمال نمایید.

ب) آقای طباطبایی سعی عجیبی در وارونه نشان دادن حقایق دارند و به بازی با جملات پرداخته‌اند. ایشان نوك پیكان اتهاماتی كه ما به شووینیسم و كسانی كه حقوق زبانی و فرهنگی مردم تورك در ایران را نقض و پایمال می‌كنند؛ به سمت و سوی ما برمی‌گرداند و ما را متهم به تفكرات فاشیستی و پان‌توركانه می‌نمایند.

5) " ... مگر در زبان آذری چه منابع اساسی فرهنگ بشری وجود دارد كه اینان می‌خواهند مدرسه آذری درست كنند و زبان امپریالیستی فارسی را تعطیل كنند؟ كل منابع ادبی موجود آذری را می‌توان در دو ترم در دانشگاه برای پان‌تركیست‌ها تدریس كرد. من مخالفتی با این تدریس ندارم و ضروری نیز هست. حیدر بابای شهریار یك اثر بزرگ ادبی است. من اگر فارسی زبان می‌بودم و دانشجوی سال دوم دانشگاه، در چنین كلاسی شركت می‌كردم و یاد می‌گرفتم... "

 

الف) این را ما هم قبول داریم. كه زبان آذری هیچ منبع اساسی ندارد. این موضوع را در بالا نیز ذكر كردم كه به زبان آذری حتی یك بیت، یك خط و هیچ چیزی از زبان آذری وجود ندارد. چوخ فرضیه‌‌ای بیش نیست. اما منابع توركی بسیار زیاد و در حد جهانی است. همان ده‌ده قورقود یكی از هزاران گنجینه زبان و ادبیات توركی آزربایجانی است.

ب) آقای طباطبایی یا آثار فاخر آزربایجانی را نخوانده و ندیده‌اند؛ یا آنها را پان‌توركیستی قلمداد نموده و آنرا گناه كبیره فرض كرده‌اند. در همین آزربایجان ما، علاوه بر حیدربابای شهریار، دیوانهای عماالدین نسیمی، ملا محمد فضولی، قارا مجموعه‌ی شیخ صفی‌‌الدین اردبیلی، ده‌ده‌قورقوت، نظامی گنجوی، حكیم تیلیم‌خان ساوه‌ای، حكیم نباتی، و هزاران كتاب دیگر وجود دارند كه ارزش جهانی دارند و با كوچك‌نمایی‌های شما كوچك نمی‌شوند. ادبیات توركی از برندگان جوایز نوبل ادبی هستند.

ج) هجمه‌ی تبلیغاتی بسیار شگفتی شروع شده است كه شما نیز آنرا تكرار می‌كنید و آن اینكه با وقاحت تمام می‌پرسند: شما چه دارید!؟ مگر شما گذاشتید كه چیزی ارائه دهیم!؟ واقعا ننگ تاریخی بر پیشانی شووینیسم در صده اخیر در ایران نقش بسته است كه جز خود چیزی نمی‌بیند. در جایی كه كوچكترین كتاب توركی جهت نشر باید از تو در تو‌های بسیاری بگذرد و اعمال سلیقه و نظرهای زیادی در آن صورت بگیرد تا آفتابی برآید؛ و سپس به نویسنده‌ی آن اتهام تبلیغات پان‌توركیستی بزنند و او را تحت فشار بگذارند؛ چه انتظاری بیش از این دارید. همین تعداد اندك از كتابهای بزرگان ما نیز با خون‌دلها و تلاشهای شبانه‌روزی نویسندگان و ناشران به دست مان رسیده‌اند.

د) ادعای ما این است كه زبان توركی نیز می‌تواند همپای زبان فارسی قدرت داشته باشد. ساختار و قدرت واژه‌سازی در آن آنقدر بالاست كه در صورت ایجاد روزنه و اندك دریچه‌ای چون ایجاد فرهنگستان زبان توركی، بتواند خود را به سطوح بالای علمی برساند. مثلا از همین مصدر یاپماق (= ساختن)، افعال و كلمات زیادی چون، یاپار (= سازنده) یاپان (= وجه فاعلی، بنا) ، یاپینتی (= اثری كه ساخته شده )، آلت یاپی ( = زیرساخت) ، اوست‌یاپی ( = روبنا)، یاپسال (= سازه)، یاپجیق (= سازه كوچك، ماكت)، یاپیت، یاپقی، یاپبا و ... را می‌توان ساخت. پس عدم اطلاع ونداشتن سواد توركی، دلیلی بر عقیم بودن و نارسا بودن زبان توركی نیست.

6) " ... اینكه ما فارسی یاد گرفته‌ایم، امری تاریخی است كه به‌طور تاریخی اتفاق افتاده است. چند صد سال تركان بر ایران فرمان رانده‌اند، چرا نتوانسته‌اند اجبار كنند كه زبان فرهنگی همه ایرانیان تركی باشد. زبان فارسی را تركان به هندوستان برده‌اند. "

الف) آقای طباطبایی از تفكیك نگاه دیروز با نگاه امروز سخنها رانده‌اند. از اینكه تبریز آنزمان با امروز فرق دارد صحبت كرده‌اند. ارجاعتان می‌دهم به صفحات آغازین مصاحبه كه وی از نوعی شكاف، تعارض و تمایز طبقاتی در تبریز صحبت می‌نمایند و در آخر نیز نوع این تمایز و تعارض نارسا می‌ماند. گویا ایشان بازهم خواسته‌اند تردستی دیگری رو كنند. وی با زیركی خاصی از دوران حاكمیت اعراب كه قبل از حكومتهای توركان بر ایران بوده صحبتی بمیان نمی‌آورند كه چه بلاهایی بر سر زبان فارسی آمد كه فردوسی از سی سال رنج و مرارت برای حفظ آن سخن می‌راند. آقای طباطبایی باید دوباره سری به كتابخانه‌شان بزنند و از اینكه توركان غیر از احیاء زبان فارسی چه خدمات دیگری بر ایران فرهنگی مورد نظرشان نموده‌اند؛ اندكی مطالعه نمایند. ایشان كاری ناصواب نمودند كه گفتند زبان فارسی تنها زبانی بود كه از هجوم و تاخت و تاز در امان ماند و سایر زبانها در جغرافیای ایران ضعیف بودند. در حالیكه به نظر می‌رسد این عكس روایتگری استاد بوده است. چون قدرت توركان و مسلح شدن آنها به ایدئولوژی اسلام، زبان آنها را به زبان درباری و حكومتی و زبان عربی را به عنوان زبان دینی رسمیت داد. زبان فارسی نیز بعنوان زبان شعر و ادب شناخته می‌شد و نگاه امروزی ایشان در آنزمان جایی نداشت كه حتما باید یك زبان و یك ملت وجود داشته باشد. در آنزمان توركان متوجه شدند كه زبان فارسی نیاز به حمایت دارد و آنرا با زر و صله ترویج دادند تا بتوانند امپراتوریهای قدرتمندی تشكیل دهند؛ بدون اینكه احساس ضعف و تهدید از سوی زبانی دیگر داشته باشند. یعنی به قول خودتان همین توركان "وجدان نگونبخت ایرانی " را بیدار كردند.

ب) استنباط دیگر آقای طباطبایی كه بسیار جالب است این است: زبان مجانی بهتر از زبان ملی است!‌؟ این را می‌شود از برخی سخنانتان برداشت كرد. پس بدین طریق اگر زبان انگلیسی به رایگان در ایران تدریس شود و مدارس انگلیسی آغاز به كار كند؛ شما به مردم حق می‌دهید كه به مدارس خودشان، كه به هر شكلی از اولیاء پول می‌گیرند بروند و زبان مجانی یاد بگیرند!؟ واقعا استدلال استنتاجی جالبی است.

 

7) الف) ایشان در بسیاری از پاسخ‌هایشان جمهوری آزربایجان، شخصیتهای سیاسی و علمی‌شان، فرهنگ و تمدن آنرا زیر سوال برده و با جملاتی سخیف و اتهاماتی كه بعضا از كینه ایشان حكایت دارد سعی كرده‌اند از اصل موضوع فرار كنند. گویا ایشان خار چشم دیگران را می‌بینند و از مسائل و بحرانهای ایران  بی‌اطلاعند. بی‌اخلاقی و بداخلاقی‌های ایشان گاهی بسیار زننده می‌شوند و ارزش جملات و سخنشان را تنزل می‌دهد. پیشرفتهای یك جمهوری 20 ساله را نمی‌بینند و اغراق زیادی در بیان نقاط ضعف آنجا می‌نمایند. آیا ایشان از تعداد زیاد دانشجویان ایرانی در دانشگاه‌های باكو اطلاع ندارند!؟ پس چرا اساتید آنها را مشتی بی‌سواد می‌پندارند. كه این از نظر اخلاق صنفی نیز نكوهیده است. چون بسیاری از اساتید باكو همانند ایشان در خارج از كشور خود (مثلا مانند ایشان در پاریس) از محضر اساتید بسیاری تلمذ كرده‌اند. یاد سخنی از دكتر صادق زیباكلام افتادم كه در پاسخ به اتهام افكنی‌های حضرتعالی فرموده بودند: فقط شما سواد دارید و الباقی جاهل و عوام؟" http://www.zibakalam.com/news/348

ب) "... از آذری آذربایجان شمالی واژه‌های فارسی را حذف كرده‌اند، اما ناچار روسی وارد شده است."

ملتی كه سالها مورد هجوم بوده است؛ قطعا در زبانش نیز كلماتی وارد می‌شوند. مانند همین زبان فارسی و حتی توركی كه كلمات زیادی از عربی، لاتین و ... وارد شده‌‌اند. شما به نوعی از جبر زبانی سخن می‌گویید كه نافهم جلوه می‌كند. در همین ایران خودمان فرهنگستانی داریم كه وظیفه‌پالایش زبان فارسی را دارد و هر روز واژه‌های بسیاری می‌سازد كه جایگزین كلمات بیگانه شوند. این كاری است كه ما هم می‌خواهیم در مورد زبانمان توركی انجام دهیم. این یك نیاز است. آزربایجان شمالی در این زمینه كار مهمی انجام نداده است. پس این ضعف آنهاست ولی در آنجا نیز كلمات زیادی ارائه شده و هم اكنون نیز استفاده می‌كنند. روسی هم نیست و توركی اصیل است. اتفاقا ما به ضرورت این مهم را درك كرده‌ایم كه یك متولی زبان توركی باید بوجود بیاوریم و كلمات بیگانه را تا حد امكان از زبان‌ توركی فعلیمان كه بسیار زننده است حذف و اصالتش را بازآفرینیم.

8- ... " البته كه نه! البته ما دانشجویان آذری در آغاز لهجه تركی داشتیم و می‌دانید كه بد‌ترین مكان برای یك آذری زبان، دانشكده حقوق است، چون همه درس‌ها یك حرف «قاف» دارد! شوخی‌هایی هم در این میان می‌شد، اما این چیزی است كه شامل همه شهرستانی‌ها می‌شد و البته بگذریم از اینكه خودمان در تبریز بسیار به لهجه اهالی دیگر شهرستان‌های آذربایجان خندیده بودیم. "

" ... به همین خاطر از هر شهرستانی یك یا دو نفر بیشتر پذیرفته نمی‌شدند. به خاطر دارم از وقتی كه نامم به عنوان یكی از قبول شدگان دانشكده حقوق در روزنامه‌ها منتشر شد، برای خودم آدمی شدم."

" ... حاج سید مرتضی، استادی كه فلسفه اسلامی و تفسیر پیش او می‌خواندم، اصرار عجیبی داشت كه در تبریز بمانم و به نوعی می‌خواست مرا جانشین خودش كند. مدت‌ها اصرار داشت كه در دانشگاه تبریز بمانم و همچنان پیش او نیز درس بخوانم. ... به او گفتم كه اینجا مثل بركه كوچكی است، اگر بمانم مثل آب كم می‌گندم. فكر می‌كردم برهان قاطعی پیدا كرده‌ام. حاج سید مرتضی هم با اشارتی به ماجرای عارفی و شاگرد او كه گویا چنین چیزی گفته بود، پاسخ داد: عارف به مرید گفت آری چون آب اندكی هستی می‌گندی، دریا باش تا نگندی! به هر حال هر طور بود خودم را به تهران و دامن دانشكده حقوق افكندم."

آقای طباطبایی! می‌دانید معنی جملات بالا چیست!؟ نه اشتباه نكنید. این یعنی اینكه شما فوق‌العاده انسان ضعیفی بودید. هر چند در آنزمان شاید درك این موضوع برایتان سخت بوده باشد. یك معنی دیگرش این است كه شما الینه شده‌اید. یعنی همان مانقورت خودمان. به نظر می‌رسد شما از تبریز نیز نفرت داشته‌اید. البته امیدوارم در این موارد اشتباه كرده باشم.

لیكن به واقع از جملات فوق اوج احساس حقارت و ضعیف‌النفس بودن یك شخص مشخص می‌شود. این حس كه از پدر و مادر ایشان به وی منتقل شده تا امروز نیز ادامه دارد و وی چون از این احساس منزجر كننده فراری است به جای اینكه راه‌حلی ارائه نماید سعی می‌كند از خودبیگانگی زبانی و فرهنگی را به عنوان تنها راه گریز از این حس معرفی نماید. در جای جای این مصاحبه و نوشته‌های دیگر مرتبط با این موضوع وی از خود بودن فرار كرده و پا را از پان‌ایرانیستهای دو آتشه نیز فرارتر می‌گذارند. حتی به تفاوتهای مورد نظر خویش نیز به چشم حقارت می‌نگرند و گویا از عدم پذیرش تفاوتها حمایت می‌كنند. البته ایشان سطح تفاوتها را بسیار نازل و آنرا در حد تفاوت زبانی می‌دانند.  

9) ایشان در چند جمله از تركی سخن گفتن احمد كسروی در خانه‌اش و چند مثال از این دست تلاش دارند نشان دهند كه زبانهای اقوام متعلق به اندرونی دارد. در اینجا بحثی از فلسفه‌ با عنوان حقوق فردی و اجتماعی را مطرح می‌كنم:

بایستی در نظر داشت جامعه را به صورت مجموعه‌ی افراد نمی‌توان متصور شد! برآوردن حقوق فردی شاید تك تك افراد جامعه را رضایت‌مند نماید؛ اما جامعه به حكم جامعه بودنش نیاز به حقوق اجتماعی دارد كه برآوردن حقوق تك‌تك افراد تضمینی برای برآوردن حقوق اجتماعی (ملی) آن نیست. پس اینكه برخی می‌گویند كه شما آزادید در خانه‌تان با بچه‌هایتان به زبان مادریتان صحبت كرده یا به فرزندانتان زبان مادریشان را آموزش دهید؛ این را به هیچ وجه نمی‌توان حق اجتماعی آنها به حساب آورد.

سخن پایانی

فضایی كه در جریان این مصاحبه حاكم بوده فضایی رعب‌آور بوده است. سه مصاحبه‌گر در برابر یك پاسخگو و آن مصاحبه‌گران ابتدا از مفاهیم ناسیونالیستی و اتهام‌زنی‌هایی چون پان‌توركیسم، تجزیه‌طلبی صحبت كرده و مصاحبه‌شونده برای فرار از این انگ‌زنی‌ها كه مبادا اخگری از این هیمه برافروخته دامن وی را نیز بگیرد؛ برای دفاع (اگر بتوان ایشان را مدافع نامید) از خود مجبور به تهمت‌زنی، انكار وجود جریان هویت‌خواه در آزربایجان، تحقیر، مذمت و ... مرعوب شده‌اند. مواضع ایشان كاملا منفعلانه، غیراخلاقی است.

در یكی از مطالب مرتبط با ایشان خواندم كه وی در پاسخ دانشجویی كه بارها شاهد تغییر مواضع و نظرات آقای طباطبایی بوده‌اند و از ایشان دلیل این سیلان را پرسیده بودند چنین مضمونی به كار برده‌اند كه ذات تحقیق و علم این است كه باید با روند زمان تغییر كند و من آن طباطبایی چند سال پیش نیستم. ایشان به طور ضمنی به این نكته معترفند كه روش علمی وی ارائه تئوری‌است و سپس در طول زمان آنرا تغییر داده و اصلاح  می‌‌كنند. خوب بسیار عالی‌است. اما ایشان چگونه ادعا دارند كه مردم آزربایجان همان مردمی هستند كه وی چندین سال قبل آنها را ترك كرده و به تهران آمده‌اند و شاید هم در چند دیدار و یا كرسی استادی در دانشگاه تبریز به چنین دستاوردهای بزرگی رسیده‌اند. آیا نمی‌شود از مردم آزربایجان انتظار داشت كه تغییر كرده و خواستار اصلاحات شوند؛ همانگونه كه ایشان خود را محق به این امر می‌دانند!  

والسلام

مطالب مرتبط:

* متن مصاحبه‌ی سید جواد طباطبایی با مهرنامه

* در پاسخ به سخنان آذربایجان ستیزانه روشنفكر! جواد طباطبایی

* نصرالله پورجوادی: از مصاحبه سید جواد طباطبایی با مهرنامه لذت بردم.

* عوارض مصاحبه پس از پنجاه سالگی سید جواد طباطبایی، سید جواد جاییب دی!





گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: گوندم اولای
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :