قارانلیقیدان ایشیغا دوغرو
اوجاقلو ماحمودون اؤزبئلاقی
تاريخ : 1391/4/25 | یازار : taymaz ocaqlu
+0 به‌‌یه‌ن

قواعد نامه‌های توركی

توضیح: اینكه در اصل مقاله كلمه "تورك" به صورت "ترك" و " آزربایجان" به صورت " آذربایجان" درج گردیده بود؛ كه اینجانب دو كلمه را به صورت تورك و آزربایجان كه صحیح‌تر به نظرم می‌آید جایگزین نمودم.

نظام تعلیمی دولت قاجار در «ممالك محروسه» با هدف تربیت افراد كاردان بومی برای اداره‌ی امور سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و جز آن تنظیم شده بود و به همین دلیل بر آموزش زبان و ادبیات توركی استوار بود تا دانش‌آموخته‌های بومی غیرتورك در ممالك محروسه، بتواند با دولت مركزی و نمایندگان آنان در ولایات و رجال و كبار حكومتی تعامل ایجاد كنند. از این رو وزراء، شاهزادگان و والیان، ادیبان و علمای تورك و غیرتورك را تشویق می‌كردند كه به نگارش لغت‌نامه‌های توركی، تلخیص فرهنگ‌های مفصل و یا تآلیف قواعدنامه‌ها اقدام ورزند.

از نمونه‌های گونه‌ی نخست می‌توان به كتاب «خلاصه‌ی عباسی» اشاره كرد كه كوتاه شده‌ی فرهنگ عظیم توركی به فارسی «سنگلاخ»1  اثر میرزا مهدی خان استرآبادی است كه از سوی محمد خویی در روزگار عباس میرزا و در تبریز تدوین شده است. گونه‌ی دیگر از این كتاب‌ها «قواعد‌نامه‌»های دستوری بودند. این گونه كتاب‌ها در ممالك فارس‌نشین، مثلاً در اراك، اصفهان، شیراز و جز آن كه ساكنانش دو زبانه بوده‌اند، از استقبال بیشتری برخوردار بود.

این قواعدنامه‌ها اغلب به ترتیب الفبایی تنظیم می‌شدند و چیزی میان واژه‌نامه و دستور زبان بودند و تقریباً كتاب‌های محاوره‌ای و به اصطلاح امروزی «مسافرتی» و «دستی» به شمار می‌رفتند. این قواعدنامه‌ها برای اشخاصی نوشته می‌شد كه كتابت و قرائت زبان فارسی را آموخته بودند و یا فارسی، زبان مادری‌شان بود و از طریق آن‌ها می‌بایست با دقایق زبان توركی نیز آشنا شوند. دو نمونه‌ی مهمی كه از این دست كتاب‌ها بر جای مانده است «قاعده‌ی زبان توركی» اثر عبدالعلی خلخالی تألیف شده در عهد عباس میرزا ولیعهد و «قواعد زبان توركی» تألیف میرزا بابا طبیب آشتیانی نوشته شده در عصر محمد شاه قاجار است.

كتاب نخست، از سوی دانشمند خلخالی ساكن تبریز موسوم به «عبدالعلی بن فضلعلی خلخالی» وبه امر شاهزاده عباس میرزا، در «دار السلطنه‌ی تبریز» و در سال 1289 ق. تألیف شده است.

از فحوای كلام عبد‌العلی خلخالی برمی ‌آید كه پدرش اهل فضل و ادب بوده است و او را «میرزا‌ فضلعلی» می‌نامد. از زندگانی او فعلا، چیزی نمی‌دانیم، این‌قدر هست كه وی در روزگار ولایتعهدی مظفرالدین‌شاه قاجار، در تبریز ساكن بود و به علم و ادب اشتهار داشته و ظاهراً از سوی ولیعهد برای نگارش مطالبی در قاعده‌ی زبان توركی دعوت شده است.2

نویسنده، اطلاعات مبسوط ادبی دارد و به ویژه به ادبیات عرب، و صرف و نحو زبان عربی مسلط است، توركی زمان خود را «توركی جدید» می‌نامد و این، نشان می‌دهد كه با متون توركی قدیم، از قبیل متون اویغوری و جغتایی نیز آشنا بوده است.

گاهی از نوعی توركی سخن می‌گوید كه آن را «غیر فصیح و لهجه‌ی عوام»‌ می‌خواند و این، نشان می‌دهد كه با لفظ قلم و ادبیات توركی هم آشنایی داشته است. در نقل شاهد مثال نیز، از دیوان‌های شاعرانی چون: فضولی بیاتلی و محمدخلیفه گرمرودی استفاده می‌كند. محمد‌خلیفه را «افصح‌الشّعراء» می‌نامد و گاهی شعر او را تفسیر هم می‌كند.3

مؤلف در چند جا از تعبیراتی نظیر: بعضی گویند، استفاده می‌كند. مثلا در بحث افعل تفضیل گوید:

... بعضی، بر این پنج‌گانه صیغ مشتقات، صیغه‌ی دیگری علاوه نموده، گفته‌اند كه مشتقات اسم بر شش قسم است.... 4

در مبحث حروف، آن را به دو گونه‌ای مفرده و مركبه تقسیم كرده است. حروف مفرده را به تفصیل و در چند فصل به بحث گذاشته است ولی در باب حروف مركبه می‌نویسد:

اگر چه حقیر وعده كردم كه از حروف مركبه هم فصلی بنویسم. لیكن از یك طرف غربت و پریشانی و از یك طرف ماه مبارك رمضان . . . ننوشتن را صلاح . . . دانسته...  5

نویسنده دارای كتب و تألیفات دیگری نیز بوده است كه دست یافتن به آن‌ها نیاز به تتبع و بررسی در آثار باز‌مانده از روزگار او را دارد. در بحث اسم كه آن را بسیار به اختصار بیان كرده است، می‌گوید كه در این رساله، مصدرها را شرح كرده است و وعده می‌دهد كه «غیر مصدر» ها را به لحاظ آن كه زیاد است، مانند دیگر كتب لغت، تنظیم و تبویب خواهد كرد. 6فعلا، نمی‌دانیم كه آیا عمرش وفا كرده و توانسته است «فرهنگ لغات توركی» را بنویسد یا نه؟

گرچه در مجموع، مباحث مطروحه‌ی خود را بسیار پیچیده و خسته‌كننده و ملال‌آور شرح می‌دهد، اما در فرضیه‌های دستوری، خود را صاحب نظر می‌شناسد. مثلا، در شرح «ساختن اسم مفعول» ‌اول دو نظریه‌ی معروف با عنوان‌ها‌ی «قول اول» و «قول ثانی» می‌آورد و سپس خود اظهار نظر كرده، می‌گوید:

...  اما به اعتقاد حقیر این است كه ... 7

و این، نشان می‌دهد كه به خود اجازه‌ی اظهار نظر در رد یا قبول فرضیه‌ها‌ی زبان‌شناسی را می‌داده است.

در خاتمه‌ای كه بر كتاب نوشته، گفته كه مطالب ناگفته زیاد دارد و وعده داده است كه «بعد از عود به تبریز» بقیه را خواهد نوشت.

در نقل امثله به ویژه افعال، نویسنده كلمات را به گویش و لهجه‌ی اردبیل ضبط كرده است و از آن جا كه خود، زاده‌ی خلخال بوده است، این امر بسیار طبیعی جلوه می‌كند، مخصوصا ما می‌دانیم كه پس از روی‌كار آمدن صفویان، متون توركی ایرانی، عمدتاً با لهجه‌ی اردبیلی نگاشته می‌شده است.

در كتاب، شیوه‌ی شروع به بحث، تقلیدی از كتاب صرف‌میر است كه گوید:

 بدان كه كلمات لغت عرب بر سه گونه است: اسم است و فعل است و حرف ...8 و او هم می‌گوید:

كلمات لغت تورك بر سه گونه است: اسم است و فعل است و حرف....9

در فصل‌بندی مطالب و گونه‌ی بحث و آوردن امثله و شواهد نیز، مؤلف همین كتاب را پیش رو داشته است.

در سازه‌بندی مباحث، همان‌گونه كه گفتم، مؤلف بحث اسم و حرف را مختصر كرده است و گفته است:

 به جهت بسیاری، گنجایش این اوراق را ندارد. 10

اما در بحث فعل گفته است:

بیان افعال را به جهت كثرت منافع آن‌ها در محاوره و گفت‌وگو، مقدم نموده‌ام. 11  

و به گستردگی افعال و زمان‌ها را شرح كرده است.

در مبحث فعل، اولویت را به ماضی داده و گفته است كه:

اصل افعال به جهت تحقق معنی آن و تقدم زمانش، فعل ماضی است ... پس تقدم آن از سایر افعال اولی و انسب است. 12

پس از آن از فعل شرط بحث می‌كند.

سپس وارد بحث در انواع فعل ماضی می‌شود. فعل ماضی را به دو نوع:

1-   لازم، 2- متعدی،

تقسیم كرده است. و متعدی را به دو نوع:

1-   معلوم، 2- مجهول.

و سپس برای هر سه نوع: 1. لازم، 2- متعدی، 3- مجهول،

دو گونه‌ی: 1. منفی، 2- مثبت،

قائل شده است و بدین‌گونه گفته است كه:

فعل ماضی در زبان تورك بر شش نوع است. 13

پس از آن از فعل مضارع بحث كرده و قاعده‌ی بستن (=ساختن) فعل مضارع را به تفصیل آورده است.

و پس از آن بحث از نفی فعل مضارع و فعل مضارع در مقام تمنی و طلب، وارد بحث در فعل امر شده است.

پس از بحثی درازآهنگ از فعل ماضی، مضارع و امر، به بحث اسم كه آن را كه قبلاً به دو نوع مصدر و غیرمصدر تقسیم كرده بود، رجوع كرده است و غیرمصدر را به لحاظ دلالت سه‌گونه دانسته است:

1- دلالت بر ذات، مثل بورك (=بؤرك(Börk .

2- دلالت بر حدث، مانند ایشیتمك (=ائشیتمك (Eşitmәk.

2-   دلالت بر ذات و حدث، مانند كلن (=گله­ن( Gәlәn.

و به لحاظ سازه‌بندی‌ دو گونه شمرده است:

1-    مشتق،2- غیرمشتق.

اسم مشتق را هم پنج گونه دانسته است:

1-  اسم فاعل،

2-  اسم مفعول،

3- صفت مشبّهه

4- صیغه‌ی مبالغه،

5- افعل تفضیل.

و هر یك از آن‌ها را در فصلی جداگانه مورد بحث قرار داده است.

زیباترین و گسترده‌ترین فصل كتاب، بحث مصادر است كه آن را مؤلف به فرهنگ موضوعی مصدرهای توركی از دو حرفی تا هشت حرفی تبدیل كرده است و در هر كدام از گونه‌ای لازم و معلوم و مجهول با مثال‌های كافی سخن گفته است.

عنوان بحث بعدی «ضمایر، اسمای اشاره، اسمای عدد، و اسمای استفهام» است و كتاب را با مبحث حروف به پایان رسانده است.

در مجموع باید گفت كه شیوه‌ی بیان موضوع این كتاب و شیوه‌ی گزارش مقولات دستوری آن برای زبان توركی را ما می‌توانیم جزئی از دستور زبان قاجاری به حساب آوریم كه پس از انتشار دیگر آثار آن عهد، می‌توان روش واژه‌گزاری و شیوه‌ی تدوین و تبویب قواعد در آن‌ها را تنظیم كرد.

گذشته از آنچه گفته شد، مؤلف در تألیف خود، سعی كرده است، مباحث دستور زبان توركی را با تطبیق و مقایسه با صرف و نحو عربی و فارسی به نگارش درآورد، یعنی وی در جاهای مختلف كتاب، به آنچه كه امروزه به آن دستور زبان تطبیقی (Comparative Grammer) می‌گوییم نیز پرداخته است و قواعد زبان توركی را با قواعد زبان فارسی و عربی رو در رو نهاده است. مثلا، در بحث از فعل ماضی گوید:

مذكر و مؤنث و تثنیه و جمع در توركی چون فارسی می‌آیند. 14

و یا می‌گوید:

گاهی در زبان تورك ـ چنان‌كه در زبان عرب ـ صیغه‌ی مفرد غایب را در مقام تثنیه و جمع غایب، به جهت قرینه بودن عدد، قبل از فعل استعمال می‌كنند.

و یا در بحث از فعل شرط گوید:

چنان چه در زبان فارسی كلمه‌ی اگر اصل همه‌ی ادوات شرط است و به معنی إن و لو آمده، در مقام هر دو واقع می‌شود، هم‌چنین در توركی جدید، كه مصطلح این عصر است، كلمه‌ی اگر اصل ادوات شرط است.15

یا در بحث از فعل مضارع گفته است:

فعل مضارع را نیز در زبان تورك، چون فعل ماضی ـ آن‌چنان‌كه در زبان فارس ـ شش صیغه است. 16

و یا:

در توركی هم، چون فارسی و عربی، فعل مضارع را از فعل ماضی بنا می‌كنند.17

مورد مهم دیگری كه به نظر می‌رسد به آن بپردازم، آن است كه مؤلف كتاب، به قاعده‌تراشی‌های بی‌موردی در دستور زبان توركی نیز دست می‌یازد. مثلاً در سخن از ساختن فعل ماضی، بحث ملال‌آور درازی را پیش می‌گیرد. دو پی‌افزوده‌ی زمان و شخص را با تعبیرات گوناگون خسته‌كننده‌ای معرفی می‌كند. ما، امروزه این پی‌افزوده‌ها را در سایه‌ی پیشرفت دانش زبان‌شناسی می‌شناسیم. مثلا، در صرف فعل ماضی از چهار مصدر زیر:

gәlmәk, gülmәk, qalmaq, vurmaq

پی‌افزوده‌ی شخص

پی‌افزوده‌ی زمان

بن ‌فعل

پی‌افزوده‌ی شخص

پی‌افزوده‌ی زمان

بن فعل

m

gül

m

di

gәl

n

gül

n

di

gәl

---

gül

---

di

gәl

k

gül

k

di

gәl

z

gül

z

di

gәl

lәr

gül

lәr

di

gәl

پی‌افزوده‌ی شخص

پی‌افزوده‌ی زمان

بن فعل

پی‌افزوده‌ی شخص

پی‌افزوده‌ی زمان

بن فعل

m

du

vur

m

qal

n

du

vur

n

qal

---

du

vur

---

qal

q

du

vur

q

qal

z

du

vur

z

qal

lar

du

vur

lar

qal

 

پی‌افزوده‌ها را می‌شناسیم. ولی مؤلف كتاب، به جهت بها دادن به رسم‌الخط و شكل املایی كلمات، قواعد عجیب و غریبی برای ساختن صیغه‌های مختلف افعال، استخراج كرده و آن‌ها را به صورت فرمول‌های ریاضی پیچیده‌ای درآورده است.

و یا در تقارن آواك پایانی بن فعل با آواك آغازین پی‌افزوده‌ی زمان، این حادثه را «اجتماع مثلین» نامیده و گفته است:

... دال اصلی (منظور آواك پایانی بن فعل) را چون‌ كه ساكن و سابق است، به دال ثانی (منظور آواك آغازین پی‌افزوده‌ی زمان) ادغام می‌كنند. مثل دادّی (=داددی( daddı18

مؤلف در نوعبندی مصادر به دو حرفی، سه حرفی، چهار حرفی و جز آن گاهی در صور و اشكال املایی تكواژها شیوه‌ی خاصی را با بی‌اعتنایی به تعداد حروف املایی پیش گرفته است. مثلاً مصدر قلماق را كه دو حرفی (قل) است، سه حرفی، و مصدر بویماخ را كه سه حرفی (بوی) است، چهار حرفی و قس علیهذا به حساب آورده است. به نظر می‌رسد كه در شیوه‌ی نخست واكه‌ی (آ) را مركب از دو حرف الف و همزه شمرده و دوم آنكه واكه‌های ü/ö/o/u/ı  را اسقاط كرده است و یا مصدری را گاه دو حرفی و گاه سه حرفی شمرده است، مانند دۏنماق donmaq  كه به نظر می‌رسد یك بار آن را بدون واو و یك بار نیز با واو فرض كرده است.

مؤلف بسیاری از پی‌افزوده‌های فعل‌سازی را كه از بن فعل لازم، مصدر متعدی و یا متعدی در متعدی می‌سازند، گاه با تخلیط معنی، لازم و گاهی نیز مجهول شمرده است. مانند دورولانماق durulanmaq  كه جزو مصادر لازم معلوم مثبت آورده، ولی صاف گردانیده شدن معنی كرده است.

كتاب دوم، «قواعد زبان توركی» نام گرفته است. نویسنده‌ی كتاب میرزا بابا طبیب آشتیانی نام دارد كه در زمان محمدشاه قاجار و ظاهراً با یكی از دوستان خود به شهر شیراز و به خدمت میرزا محمدتقی آشتیانی، وزیر مملكت فارس ـ جزئی از ممالك محروسه‌ی قاجارـ ، رفته و مدتی در كنار وزیر و فرمانروای فارس اقامت كرده است و در آن‌جا این كتاب را نوشته است. علت تألیف را خود چنین به قلم آورده است:

... میل خاطر پادشاه جهان كه نمونه از رأفت و رحمت حضرت سبحان است، جماعت اتراك (جمع مكسر تورك) در ممالك عراق و فارس آمد و شد بسیار و تعدد و تكثر بی‌شمار به هم رسانیده، در اكثر مجالس و محافل توركان شیرین شمایل به بردن دل‌ها مایل و به حسن تكلم متكلم، فارسیان را به خود مشغول و عراقیان را از عقل معزول داشتند، آری. شعر:

توركان فارسیگوی بخشندگان عمرند،

ساقی بشارتی ده پیران پارسا را.

لهذا اكثری از اهل این بلاد، از لغات و اصطلاحات آن‌ها بی‌خبر و به تحصیل طریقشان بی‌سیر، و از این راه همیشه دلتنگ و با خویش در جنگ بودند. این فقیر هم به مضمون: خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو، و به مصداق اَلنّاسُ عَلَی دِیْنِ مُلُوكِهِم، رغبتی تمام و شوقی لاكلام به معرفت آن لغات به هم رسانیده، به خاطر رسید كه الفاظ و عبارات آن‌ها را، به قسمی خوش و طرزی دلكش، جمع‌آوری نموده در این اوراق نگارم، و آن را هم‌چون سایر معلومات انگارم.

در همین‌جا، نام كتاب و شیوه‌ی تألیف خود را بیان داشته است:

 ... آن را مسمّی به قواعد توركی نموده، الفاظی را كه در این زمان، مشترك فیمابین توركی و پارسی است، متعرض نگردیده، به توضیح بازگذارم.

مؤلف با توجه به شیوه‌ای كه به كار برده، توقع داشته است كه:

هرگاه فارسیانِ شیرین زبان را به تلفظ و تكلم آن عبارات رغبت افتد، به تلفظ و تكلم آن عبارات به سهولت توانند اخذ نمود و بدان تكلم فرمود.

از سیاق عبارت پیداست كه برخی از سران ولایات كه احتمالاً با زبان توركی آشنایی عمیق نداشتند، در مقابل دولتمردان قاجار احساس نیاز به آموختن این زبان می‌كردند و از این‌رو، وی را كه ظاهراً علاوه بر طبابت، با زبان‌پژوهی و علوم ادبی نیز محشور بوده است، مأمور به تألیف این كتاب كرده‌اند.

مؤلف ادعا می‌كند كه مطالب كتاب خود را «به قسمی خوش و طرزی دلكش» نگاشته است و تأكید دارد كه «اكثر لغات را به لسان اهل تبریز، كه زیباترین مملكت آزربایجان است» نوشته است.

كتاب گذشته از مقدمه، دارای سه باب اصلی و یك خاتمه است.

باب نخست در افعال، دارای چهار فصل، باب دوم در اسماء، دارای نه فصل، باب سوم در حروف، و خاتمه در پاره‌ای الفاظ مركبه است.

فصل اول از باب نخست را «در قواعد اشتقاق افعال از مصادر» نام داده است و با توجه به این‌كه طبق تأكید خود در مقدمه، در ذكر الفاظ توركی، لهجه‌ی تبریز را اساس قرار داده، ماق maq  یا ماخ max  را نشانه‌ی مصدر نامیده است و گونه‌های دیگر تلفظ را از آنِ «بعضی اتراك» دانسته است.

پس از ذكر و معرفی مصدر، شیوه‌ی ساختن صیغه‌های افعالِ زمان‌های گذشته، آینده و نیز امر، نهی، جحد، استفهام، اسم فاعل و اسم مفعول را یكی ـ یكی و با حوصله بیان داشته و برای همه، از مصدر وورماق (vurmaq  در معنای: زدن) مثال آورده است. از این مصدر در همه جا، تا انتهای كتاب، در دادن امثله و شواهد استفاده كرده و آن را vırmaq تلفظ كرده است. ما این ضبط را در متن قرار دادیم و در داخل ابروان ( ) صورت مكتوب آن، یعنی vurmaq  را صرف كردیم، ولی هرجا كه تأكید بر «یای مجهوله» داشت، تعریفی از صورت vırmaq  را نیز به دست دادیم.

آنچه را در میان ابروان قرار داده‌ایم، هم صورت مكتوب شاهد مثال و هم صورت صحیح تلفظی آن، بر اساس قانون هماهنگی آوایی زبان توركی است. از این رو، گاهی فتحه‌ی موجود در املاء را به الف ممدوده‌ی توركی تبدیل كرده‌ایم، مثلا: ورمدی را vurmaq  نوشته‌ایم؛ زیرا یقیناً در آن عصر، فتحه‌ی موجود بر روی حرف میم، مدّ توركی، یعنی واكه‌ی A  بوده است و لاغیر. و از آن‌جا كه مدّ توركی نسبت به مدّ عربی و فارسی كوتاه بوده و گاه آن را الف مقصوره هم می‌گفتند، به صورت فتحه نشان می‌دادند. چنان‌كه صیغه‌ی مفرد مخاطب فعل نفی از همین مصدر را همه جا ورماسین vurmasan  نوشته است و ما در همه‌ی نسخ خطی توركیِ دوران صفوی و قاجار به این نكته برمی‌خوریم و هنوز نیز در رسم‌الخط برخی توركی‌نگارانِ سنتی، این شیوه اعمال می‌شود.

فصل دوم از باب نخست، در واقع واژه‌نامه‌ی الفبایی فارسی به توركی، و فصل سوم واژه‌نامه‌ی توركی به فارسیِ صیغه‌های بازگفته در بالا از همان مصدر است كه به ترتیب زمانی تنظیم شده است.

فصل چهارم از باب نخست، «متعلقات به افعال» نام دارد. در این فصل، در واقع از حالت‌پذیریِ ضمیر در توركی سخن می‌رود، اما به لحاظ نگارشْ محور بودن و بها دادن به املاء، مؤلف مجبور به استخراج قواعد خاصی می‌شود. حالت آزاد از ضمیر را به مرفوع، حالت مفعولی را منصوب و حالت مِلكی را مجرور می‌نامد.

مؤلف سعی دارد با همه‌ی تلاشی كه برای استخراج قواعد كرده و تحت عنوان «قاعده» آن‌ها را شرح داده است، از اعتنا به گفتارگرایی دور نیفتد. مثلا: هنگام سخن از حالت اضافه در اسم كه نشانه‌ی آن ضمیر مجرور می‌نامیده است. و در همه‌ی ضمایر شش‌گانه‌ی پی‌افزوده‌ی چهار شكلی in / ın / un / ün  را تنها به صورتin  ـ ین اضافه كرده است، در انتها گفته است:

در نهایت در این‌جا، در دو لفظ متكلم وحده و مع الغیر، هرگاه خواهند نون {را} ـ كه حرف اخیر است ـ مبدل به میم كنند، می‌گویند: منم، بیزیم.

باب دومِ كتاب دارای ده فصل و در واقع ده واژه‌نامه‌ی كوچك فارسی به توركی و عربی است.

عنوان باب سوم «در حروف» است و در آن‌جا برخی ادات، اسم اشاره‌ها و جز آن را معرفی و به فارسی معادل‌یابی كرده است. بخش خاتمه «در پاره‌ای الفاظ مركبه» است و در آن‌جا برخی تركیبات گفتاری و تعابیر و اصطلاحات معادل‌یابی شده است.

در دادن امثله و شواهد توركی، اساس كار مؤلف، همان‌گونه كه خود در مقدمه گفته، لهجه‌ی تبریز است. از این‌رو، هر تكواژ را به این شیوه ضبط كرده است و اگر جایی شكل مكتوب لغتی را آورده، بلافاصله فورم تبریزی آن را نیز ذكر كرده است. مثلا: در سرواژه‌ی آشامیدن، معادل ایچمكiçmәk  آورده و بلافاصله تلفظ تبریزی آن، یعنی ایشمك işmәk  را نیز ذكر كرده است.

برخی از ویژگی‌های دیگرِ كار مؤلف را می‌توان چنین برشمرد:

در دادن معادل به مصدر مركب آلوده كردن، دو معادل تركی باتیرماق batırmaq  و بولاشماق bulaşmaq  را آورده است؛ در حالی‌كه می‌دانیم معادل دومی با پی‌افزوده‌ی مجهول‌ساز aş / әş  ساخته شده است و مصدر بولاشماق bulaşmaq معنای آلوده شدن می‌دهد.

برخی جاها نتوانسته است برای مصادر بسیط توركی، معادل كوتاه فارسی پیدا كند. مثلا: سرواژه‌ی فارسی برای مصدر ساچیلماق saçılmaq  را آب باشیدن از دست به طور ترشح، سرواژه برای مصدر قووورماق qovurmaq  را بو دادن در آتش و سرواژه رای مصدر ایسته‌مك istәmәk  را طلب كردن و طالب شدن مثل خواستن را، و گاهی سرواژه‌ی به شرحی در باب لفظ توركی مورد نظر تبدیل می‌شود. مانند سرواژه‌ برای مصدر اوتماق utmaq  را فرو بردن چیزی به حلق، و سرواژه برای مصدر اومماق ummaq  را كامل شدن آدمی كه اسم مرضی است كه به جهت خواهش و خواستن غذا عارض اهل آزربایجانی می‌شود، كندن زمین و پاره‌ای چیزها را  قازماق qazmaq ، كندن پوست میوه‌ها و حیوانات و برهنه كردن  سویماق saymaq.

در ذكر تكواژهای چند معنایی، مؤلف معنای دومی را نیز لحاظ كرده است. مانند معادل دگمك dәymәk  برای مصدر ارزیدن كه گفته است:

... مصدر مشترك است و به معنی خوردن چیزی به چیزی هم آمده است.

آن‌جا كه برای تكواژ فارسی دو معادل توركی یافته، هر دو را ذكر كرده است. مانند مصدر انداختن كه هم آتماق atmaq  و هم سالماق salmaq را به عنوان معادل آورده است. و این، از مواردی است كه مصدر فارسی دارای دو معنای جداگانه و قریب به هم باشد و در توركی برای هر یك از آن معانی معادلی یافت شود. مانند افتادن كه برای آن، هم دوشمكdüşmәk  و هم یئخئلماق yıxılmaq  را به عنوان معادل آورده است. یا برای سرواژه‌ی گرداندن در معادل گزدیرمك gәzdirmәk  و دولاندئرماق dolandırmaq  را آورده است.

و یا هر دو معنای گرفتن در فارسی را به این شرح آورده است:

ـ آلماق almaq

ـ توتماق tutmaq

گاهی سر واژه‌های غیرمكتوب متعلق به گویش‌‌های مركزی را نیز داده است. مانندِ

پیش كردن با معادل اؤرتمك ōrtmәk

چین دادن با معادل بؤزمك büzmәk

سرگوشی كردن با معادل قولاشماق qulaqlaşmaq

گاهی تكواژ دو معنایی توركی را به عنوان معادلی به سرواژه‌ی فارسی آورده و معنای دومی آن را نیز ذكر كرده است. مانند گئچیرتمك gәçirtmәk  كه برای سرواژه‌ی خاموش كردن آورده و گفته است:

این لفظ مشترك است. به معنی گذرانیدن هم آمده.

یا گئچمك geçmәk  معادل خاموش شدن كه گفته:

... و به معنی گذشتن نیز آمده.

و یا در سرواژه‌ی دویدن معادل قاچماق qaçmaq  را آورده و گفته است:

... و به معنی گریختن هم آمده است.

در جاهایی كه سرواژه‌ی فارسی چند معنایی است و برای هر معنا معادل جداگانه می‌توان یافت، به ذكر یك معنا قناعت نكرده و معادل معنای دوم آن را هم آورده است. مانند سرواژه‌ی خوردن كه معادل ئیمك yemәk  را برای آن نقل كرده و سپس گفته است:

ولیكن خوردن چیزی به چیزی یا به زمین خوردن را دگمك dәymәk ...  خوانند.

اگر لفظ توركی به دوگونه تلفظ می‌شده، هر دو تا را آورده است. مثلا: برای دادن معادل به سرواژه‌ی رم كردن هولمك hülkmәk  و اولكمك ülkmәk  هر دو تا را ذكر كرده است. و در معنای سرواژه‌ی سبز شدن، هر دو لفظ گؤیه‌رمك gōyәrmәk  و گؤگه‌رمك gōgәrmәk  آورده است. مؤلف با توجه به وسیع بودن الفاظ توركی، گاهی به گسترده‌نگاری معنایی نیز دست زده است. مثلا: در دادن شرح به سرواژه‌ی صدای سگ، مصدر هورمك hürmәk  را آورده و سپس گفته است:

هرگاه {سگ} سر را بلند دارد و دست‌ها را جفت بگذارد و صدا كند، اولاماق ulamaq  و یك قسم او را هافیلداماق hafıkdamaq  گویند.

طبق آنچه بر الفبای عربی حاكم است، نویسنده هنگام ذكر از پی‌افزوده‌ها به واك‌ها بها نمی‌دهد. مثلاً در ذكر پی‌افزوده‌یanda/әndә  گوید:

هرگاه خواهی اخبار از حدوث فعل نمایی ... بعد از علامت مصدر، لفظ نده ndә [anda/әndә]  را بر اصل ماده ملحق نموده....

یا درباره‌ی نشانه‌ی صفت فاعلی әn/an  گوید:

هرگاه خواهیم اخبار از فاعل فعل كنیم ... بعد از حذف علامت مصدر، نون زیاد می‌كنند و می‌گویند: وورانvuran

نویسنده‌ی كتاب محمد مؤمن آشتیانی معروف به «میرزا بابا طبیب» است كه در عهد سلطنت محمدشاه قاجار (جلوس1250ـ1260هـ.) این كتاب را برای میرزا محمدتقی‌خان آشتیانی معروف به «مؤتمن السّلطان» (متوفی 1262هـ.) نوشته است. در باب زندگی و شخصیت میرزا طبیب فعلاً اطلاعاتی به دستمان نیامد. اما میرزا محمدتقی‌خان آشتیانی را كم و بیش می‌شناسیم، وی «میرزا محمدتقی آشتیانی پسر هاشم‌خان پسر آقا محسن‌ آشتیانی است كه در اوایل سلطنت فتحعلی‌شاه وارد خدمت استیفاء شد و در این زمان حاج محمد‌حسین‌خان اصفهانی، مستوفی‌الممالك یعنی وزیر دارایی بود. میرزا محمدتقی در سال 1262 ق. به جای منوچهرخان معتمدالدوله، به وزارت و پیشكاری فیروز‌ میرزا (فرمانفرما)، والی فارس، تعیین شده و روانه شیراز شد. وزارت او چند ماهی بیش طول نكشید كه به واسطه‌ی تغییر مأموریتِ فیروز میرزا و آمدن فریدون میرزا با لقب فرمانفرمایی به جای برادر خویش به فارس، قوام‌الدوله از وزارت استعفاء كرد و به تهران آمد و به جای وی میرزا جعفر مستوفی سوادكوهی به وزارت و پیشكاری ولایت فارس تعیین گردید.

میرزا محمدتقی قوام‌الدوله در سال1262 ق. درگذشت و در قم، در مقبره‌ی اختصاصی كه برای خود ساخته بود، به خاك سپرده شد. اعقاب و احفادش نیز از جمله ابراهیم معتمدالدوله، حسن وثوق‌الدوله، احمد قوام‌السلطنه و غیره در آن جا مدفون می‌باشند. 19

دكتر حسین محمدزاده صدیق

پی نوشت‌ها:

1- متن كامل سنگلاخ با عنوان گنج‌واژه‌ی نوایی به كوشش دكتر حسین محمدزاده صدیق زیر چاپ است.

2- قاعده زبان توركی، اثر عبدالعلی خلخالی، به كوشش حسین محمدزاده صدیق، ص . 31

3- همین كتاب، ص . 162

4- همین كتاب، ص . 108

5- همین كتاب، ص . 192

6- همین كتاب، ص . 37

7- همین كتاب، ص . 101

8- جامع المقدمات، صرف میر، مقدمه.

9- همین كتاب، ص. 35

10- همین كتاب، ص. 36

11- همین كتاب، ص. 40

12- همین كتاب، ص. 39

13- همین كتاب، ص. 55

14- همین كتاب، ص. 41

15- همین كتاب، ص. 53

16- همین كتاب، ص. 59

17- همین كتاب، ص. 59

18-  همین كتاب، ص. 47

19- بامداد، مهدی. شرح حال رجال ایران، تهران، ج 3، ص 324.

 

http://www.zanjanli.com/index.php/component/content/article/37-2011-11-24-07-49-18/523-1391-04-20-07-03-26.html

 

 



آچار سؤزلر : تورکی,

گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: گؤركسؤز (ادبیات)
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :