قارانلیقیدان ایشیغا دوغرو
اوجاقلو ماحمودون اؤزبئلاقی
+0 به‌‌یه‌ن

روزها و ماهها و سالها و قرنها (حدود چهار قرن‌ و نیم‌) رژیم‌ خلافت‌ عباسی‌ سعی‌ كرد در بوق‌ و كرنا و «صدا و سیما» و «رسانه‌‌های‌ مطبوعاتی»‌ خود بدمد و چنین‌ قلمداد كند كه‌ بابك‌ - قهرمان‌ بزرگ‌ آزربایجان‌ - فردی «بی‌ دین‌» ، «كافر» ، و یا «اشتراكی‌ مذهب‌» وابسته‌ به‌ «فرقة‌ ُخرّمی‌» از ِفَرق «زرتشتی‌» است‌ تا بدین‌ وسیله‌ بتواند «مشروعیتی»‌ برای‌ «حلال‌ كردن‌ خون‌ سرخ‌جامگان‌» و نیز «كنیز و برده‌» گرفتن‌ زنان‌ و فرزندان‌ و غارت‌ اموال‌ آزربایجانیان‌ داشته‌ باشد.

چرا «مجوز مشروعیت‌» ذكر می‌‌شود؟

برای‌ اینكه‌ «زن‌ و فرزند مسلمان‌» توسط‌ «مسلمان‌» مجوز شرعی‌ برای‌ كنیز و برده‌ بودن‌ و فروخته‌ شدن‌ در بازارهای‌ بردگان‌ را ندارد. همچنین‌ از آنجا كه‌ گفته‌ شده «الناس‌ مسلطون‌ علی‌ اموالهم‌» (مردم‌ بر اموال‌ خود صاحب‌ اختیار و تسلط‌ دارند) «غارت‌ اموال‌ مسلمین‌» توسط‌ «مسلمین‌» نیز فاقد «مجوز شرعی‌» است‌. پس‌ رژیم‌ خلافت‌ عباسی‌ مجبور بود برای‌ سركوب‌ «قیام‌ مظلومان‌ آزربایجا» كه‌ در تحت‌ لوای «سرخ‌ جامگان‌» انجام‌ گرفته‌ بود به «حربة‌ دین» متوسل‌ شود یعنی‌ خلافت‌ عباسی‌ با سوار شدن‌ بر موج «مجوس‌ پنداری‌» و حضور ذهن‌ مردم‌ دیگر نقاط‌ خلافت‌ از ظهور زرتشت‌ در آزربایجان‌ باستان‌ به‌ راحتی‌ می‌‌خواست‌ قیام‌ كنندگان‌ را بعنوان‌ احیاء كنندگان «دین‌ مجوس‌» جلوه‌ داده‌ و بدین‌ ترتیب‌ به‌ سركوب‌ نهضت‌ شیعه‌ سرخ‌ جامگان‌ بپردازد.

 

                                

 

می‌ دانیم‌ كه‌ به‌ نظر فقها و علمای‌ متاثر از خلافت‌ عباسی‌ قیام‌ بر علیه «خلیفه‌ مسلمین‌» از طرف «مسلمین‌» به‌ هیچ‌ وجه «جایز» نبود و هیچ‌ مسلمانی‌ نمی‌‌توانست‌ بر علیه‌ خلیفه‌ وقت‌ قیام‌ كند. بر اساس‌ این‌ تئوری «خلافت‌ ابدی‌ عباسی‌» خلیفه‌ حتی‌ اگر «ظالم‌»، «فاسق‌» و غیر مقید به «احكام‌ خدا» نیز بود باز بر علیه‌ او كه‌ جانشین‌ پیغمبر (ص‌) قلمداد می‌گردید نمی‌شد قیام‌ كرد یعنی «مسلمان‌» مجبور به «اطاعت‌ كوركورانه‌» از خلیفه‌ وقت‌ بود و اگر كسی‌ بر علیه «ظلم‌ و ستم‌ خلیفه‌» قیام‌ می‌كرد چون‌ این‌ حق‌ از «مسلمان‌» ساقط‌ بود پس‌ هر قیامی‌ بر اساس‌ این‌ تئوری‌ قیام‌ «كفار» و «بیدینان‌» و بدتر از همه «خرم‌ دینان‌» بر علیه «خلیفه‌ مسلمانان‌» نسبت‌ داده‌ می‌شد.

اطاعت‌ كوركورانه‌ از خلیفه‌ حتی‌ به‌ جایی‌ رسیده‌ بود كه «نووی‌» (م‌ 676ق) عالم‌ و محدث‌ معروف‌ كه‌ بیست‌ سال‌ بعد از «سقوط‌ خلافت‌ عباسی‌» (656) وارد عرصه‌ شده‌ بود گویا بعدها در عكس‌العمل‌ به‌ عزل‌ و كشته‌ شدن« المستعصم‌ بالله‌» - آخرین‌ خلیفه‌ عباسی‌ - با قبول‌ كلیه‌ رذایل‌ این‌ خلیفه‌ باز به‌ صراحت‌ نوشت‌ كه: "همه‌ اهل‌ سنت‌ از فقها و محدثان‌ و متكلمان‌ بر این‌ عقیده‌اند كه‌ خلیفه‌ و حاكم‌ به‌ دلیل‌ فسق‌ و ظلم‌ و تعطیل‌ احكام‌ خدا، عزل‌ و خلع‌ نمی‌شود و خروج‌ و قیام‌ علیه‌ او جایز نیست‌" .

حال‌ باید دید تكلیف‌ یك‌ مشت‌ روستایی‌ به‌ تنگ‌ آمده‌ از «ظلم‌» و «فسق‌» و «تعطیل‌ احكام‌ خدا» از طرف‌ یك‌ «خلیفه‌ زوركی‌» كه‌ به‌ زور خود را جانشین‌ پیغمبر (ص‌) معرفی‌ می‌كرد چه‌ می‌توانست‌ باشد؟ بالاتر از همه‌ اینكه‌ اگر این‌ روستایی‌ آزربایجانی «شیعه‌ مذهب‌» نیز بوده‌ و اصلا” «خلیفه‌ و خلافت‌» را نیز «مشروع‌» نمی‌دانست‌ در آن‌ صورت‌ قیام‌ بر علیه‌ چنین‌ خلیفه‌‌ایی‌ از طرف‌ دستگاه‌ خلافت‌ كه‌ حتی‌ معتقد است‌ خلیفه‌ را به‌ جهت‌ «فسق‌ و ظلم‌ و تعطیل‌ احكام‌ خدا» نیز نمی‌توان‌ «عزل‌ و خلع‌» كرد و بر علیه‌ او «قیام‌» نمود بینی‌ و بین‌ الهی‌ لایق‌ چه‌ نامی‌ جز «بیدینی‌» و «خرمدینی‌» خواهد بود تا «مجوزی‌» برای‌ «حلال‌ بودن‌ خون‌» و غارت‌ اموال‌ و غلام‌ برده‌ شدن‌ اهل‌ و عیال‌ و اسیری‌ خود قیام‌ كننده‌ بدست‌ جلاد بی‌ ایمانی‌ گردد. در این‌ صورت‌ آیا «بیدین‌» كسی‌ نبود كه‌ قیام‌ آزربایجانیان‌ را «خرمدین‌» می‌نامید تا كسب‌ «مجوز» و «مشروعیت‌» برای‌ «حكومت‌» خود داشته‌ باشد؟!

به‌ دیگر سخن‌ اگر بابك‌ دینی‌ غیر متعارف‌ داشت‌ با توجه‌ به‌ «دفاع‌ ایده‌لوژیكی‌» او و برادرش‌ عبدالله‌ در «دادگاههای‌ اسلامی‌ عباسی‌» می‌بایست‌ امروز، ما صاحب‌ صد ها جلد كتاب‌ در «نقد و تقبیح‌ و تفسیر و تشریع‌ دفاعیات‌ بابك‌» بودیم‌ كه‌ در آن‌ كتابها و رسالات‌ اكثرا” مرقوم‌ می‌ فرمودند كه‌ مثلا” بابك‌ خرمدین‌ بیدین‌ در فلان‌ موضوع‌ و احكام‌ و اصول‌ و «خرم‌ دین‌» چنان‌ گفت‌ و حامیان‌ «دین‌ خلافت‌ اسلام‌» از امام‌ و شیخ‌ و خواجه‌ و قاضی‌ القضات‌ «فلانكس‌ بن‌ بهمانكس‌» در جواب‌ بابك‌ بیدین‌ در دفاع‌ از دین‌ مبین‌ چنان‌ پاسخ‌ دندانشكنی‌ به‌ او دادند. در صورتیكه‌ دریغ‌ از یك‌ سطر حمله‌ و دفاع‌ ایده‌لوژیكی‌ در مورد محاكمه‌ بابك‌!

جالب‌ این‌ است‌ كه‌ اگر واقعا” دینی‌ بنام‌ «خرم‌ دین‌» وجود داشت‌، می‌بایست‌ این‌ دین‌ «اصول‌ و فروع‌ و آداب‌ و رسوم‌ و مناسك‌ و كتب‌ و تفاسیر و اشعار و ادبیات‌ و سرودهای‌ مذهبی‌ خاص‌ خود را می‌ داشت‌ كه‌ توسط‌ اسرای‌ سرخ‌ جامه‌ حتی‌ در حضور دشمنان‌ نیز به‌ عنوان‌ آداب‌ و رسوم‌ و مناسك‌ خاص‌ خرم‌ دینی‌» اجرا می‌ شد ولی‌ تا بحال‌ چنین‌ گزارشی‌ از هیچ‌ نویسنده‌ و مورخی‌ نشده‌ است‌ و حتی‌ برای‌ نمونه‌ به‌ یك‌ مورد از مراسم‌ خاص‌ اسرای‌ سرخ‌ جامه‌ آزربایجانی‌ در حین‌ اسارت‌ اشاره‌ نشده‌ كه‌ بوی‌ «خرمدینی‌» ادعایی‌ را بدهد در صورتیكه‌ می‌ دانیم‌ هزاران‌ اسیر سرخ‌ جامه‌ آزربایجانی‌ تا آخرین‌ لحظه‌ و تا آخرین‌ قطره‌ خون‌ در مقابل‌ رژیم‌ خلافت‌ عباسی‌ ایستادند و اگر واقعا” دینی‌ به‌ نام‌ «ُخّرمی‌» داشتند و این‌ دین‌ دارای‌ «آداب‌ و رسوم‌ و مناسك‌ خاص‌» خود بود معتقدان‌ متعصب‌ آن‌ دین‌ این‌ مناسك‌ را بی‌ هیچ‌ خوف‌ و وحشتی‌ در مقابل‌ ماموران‌ رژیم‌ عباسی‌ و سایر مسلمانان‌ انجام‌ می‌ دادند و از كشته‌ شدن‌ نیز ابایی‌ نداشتند چه‌ به‌ هر حال‌ قیام‌ كننده‌ بر علیه‌ خلیفه‌ اعدام‌ شدنی‌ بود. همچنین‌ اگر واقعا” بابك‌ - قهرمان‌ آزربایجان‌ - به‌ اصطلاح‌ «خرمدین‌» بود و به‌ واقع‌ دینی‌ بنام‌ «خرمدین‌» وجود خارجی‌ داشت‌ بعد از دستگیری‌ رهبر انقلاب‌ سرخ‌ جامگان‌ یعنی‌ «حسن‌» كه‌ مشهور و معروف‌ به‌ «بابك‌» بود و برادرش‌ عبدالله‌ - توجه‌ داشته‌ باشید : «حسن‌ و عبدالله‌» - مطمئنا” علمای‌ جیره‌ خوار خلافت‌ عباسی‌ برای‌ «مناظره‌ و مباحثه‌» با این‌ «خرمدینان‌» از هم‌ گوی‌ سبقت‌ گرفته‌ و برای‌ محاكمه‌ آنها سر و دست‌ می‌ شكستند تا آنها را در چهار راهها و چار سوها و میدانها و درگاهها و بارگاهها و دادگاهها و مجالس‌ خاص‌ مختلف‌ در ملاء عام‌ و در یك‌ «مناظره‌ علنی‌» و حتی‌ «ساختگی‌ ونمایشی‌» شكست‌ داده‌ و «قدرت‌ ایده‌لوژی‌ حاكم‌» را به‌ این‌ بی‌ دینان‌ و خرمدینان‌ اثبات‌ كنند در صورتیكه‌ برای‌ «محاكمه‌ بابك‌» حتی‌ «دادگاه‌ دینی‌» هم‌ تشكیل‌ نشد و «سیاست‌» قبل‌ از «دیانت‌» در كشتن‌ و به‌ دار كردن‌ بابك‌ «عجله‌» نشان‌ داد. به‌ دیگر سخن‌ دریغ‌ از یك‌ دادگاه‌ به‌ سبك‌ و سیاق‌ دادگاههای‌ «انگیزه‌ سیونی‌» كشیش‌ های‌ قرون‌ وسطای‌ مسیحی‌ كه‌ برای‌ هر ولگرد بی‌ سر و پا تشكیل‌ می‌ شد و دهها كشیش‌ و نمایندة‌ واتیكان‌ و دادستان‌ و رئیس‌ دادگاه‌ و مدعی‌ العموم‌ و به‌ اصطلاح‌ وكیل‌ مدافع‌ برای‌ اجرای‌ نمایشهای‌ «كمدی‌ كلاسیك‌» خود ایفای‌ نقش‌ می‌ كردند تا متهمین‌ را كه‌ صاحبان‌ ادیان‌ غیر مسیح‌ جلوه‌ داده‌ بودند به‌ «توبه‌» وادار كرده‌ و آنها را به‌ «راه‌ راست‌» هدایت‌ نمایند و از این‌ راه‌ كسب‌ وجه‌ برای‌ دین‌ خود نمایند و «دین‌ مسیح‌» را دین‌ رحمت‌ معرفی‌ كرده‌ و چنین‌ وانمود نمایند كه‌ درهای‌ توبه‌ به‌ روی‌ گناهكاران‌ باز است‌ و در ضمن‌ هیچ‌ دین‌ و مذهبی‌ در مقابله‌ با مذهب‌ دین‌ مسیح‌ قدرت‌ و یارای‌ برابری‌ «كلامی‌» را ندارد.
بی‌ پرده‌ بگویم‌ در جریان‌ بابك‌ اگر دینی‌ به‌ نام‌ خرم‌ دین‌ وجود داشت‌ و این‌ دین‌ ادعایی‌ در معارضه‌ با دین‌ اسلام‌ بود مطمئنا” «مناظره‌ های‌ بابك‌ با روحانیان‌ مدافع‌ اسلام‌ عباسی‌» و دفاعیه‌ های‌ ایده‌لوژیكی‌ بابك‌ در دادگاههای‌ دینی‌ به‌ ریاست‌ قاضی‌ القضات‌ های‌ اسلامی‌ - كه‌ از اطراف‌ و اكناف‌ عالم‌ اسلام‌ برای‌ «مناظره‌» و «محاكمه‌» و «هدایت‌» رهبر خرمدینان‌ آمده‌ یا دعوت‌ شده‌ «سریالهای‌ چند هزار قسمتی‌» در عرض‌ بیست‌ و دو سال‌ قیام‌ بابك‌ در اماكن‌ عمومی‌ و خصوصی‌ «كارگردانی‌» می‌ شد تا قدرت‌ خلافت‌ را در معارضه‌ كلامی‌ با سایر ادیان‌ به‌ معرض‌ نمایش‌ بگذارد.
به‌ هر حال‌ چنانچه‌ ذكر شد خودِ رژیم‌ خلافت‌ نیز بهتر از همه‌ می‌ دانست‌ كه‌ دینی‌ بنام‌ «خرمدین‌» وجود خارجی‌ نداشت‌ ولی‌ برای‌ سركوب‌ «قیام‌ مظلومان‌ آزربایجان‌» و حلال‌ كردن‌ خون‌ آنها و غارت‌ اموال‌ و فروختن‌ زن‌ و بچه‌ های‌ شیعیان‌ در تحت‌ نام‌ برده‌ و كنیز برای‌ اطفای‌ نایرة‌ شیطانی‌ اعیان‌ و اشراف‌ و تامین‌ خوراكیهای‌ «نقدی‌ و جنسی‌» آنها نیاز به‌ برچسب‌ بی‌ چسب‌ داشت‌ كه‌ توسط‌ تئوریسین‌ های‌ رژیم‌ عباسی‌ در تحت‌ نام‌ «خرمدین‌» ابداع‌ و جامه‌ عمل‌ به‌ خود پوشید.

اما حالا

حالا كه‌ قرنهای‌ قرن‌ (حدود دوازده‌ قرن‌) از آن‌ قیام‌ مظلومان‌ و این‌ تهمت‌ عباسیان‌ گذشته‌ برای‌ محققین‌ منصف‌ و معتقدین‌ مصحف‌ همواره‌ این‌ پرسش‌ مطرح‌ است‌ كه‌ آیا بابكیان‌ و سرخ‌ جامگان‌ آزربایجان‌ واقعا” «خرمدین‌» (اشتراكی‌ در زنان‌ و زنا با محارمان‌) ،«بیدین‌» ،«كافر» و «زرتشتی‌» بودند یا با توجه‌ به‌ روایت‌ «ابن‌ حوقل‌» كه‌ می‌گوید:
«
در كوههای‌ خرمیه‌ و در قریه‌ های‌ ایشان‌ مساجدی‌ است‌ و قرآن‌ می‌ خوانند» آیا آن‌ مظلومان‌ «شیعیان‌ آزربایجان‌» نبودند؟!

این‌ پرسش‌ جانگاه‌ كه‌ دوازده‌ قرن‌ روح‌ و جان‌ مورخین‌ و محققین‌ را مثل‌ خوره‌ می‌ خورد گویا امروزه‌ به‌ «آخر خط‌» رسیده‌ است‌ چرا كه‌ با انتشار آخرین‌ تحقیقات‌ «الخضری‌» دانشمند عالیقدر «لبنانی‌» دچار «ضربه‌ فنی‌» گردیده‌ و بنظر می‌ رسد كه‌ دیگر سخن‌ از كافری‌ و بی‌ دینی‌ و زرتشتی‌ و خرمدینی‌ بابك‌ به‌ زودی‌ به‌ «بایگانی‌ تاریخ‌» سپرده‌ شود و افق‌ های‌ جدیدی‌ در كشورهای‌ عربی‌ در مورد تاریخ‌ آذربایجان‌ گشوده‌ گردد. یعنی‌ «حقیقت‌» در «دادگاه‌ تاریخ‌» عاقبت‌ با تأخیر دوازده‌ قرنی‌ رأی‌ به‌ «برائت‌ بابك‌» از طرف‌ اعراب‌ می‌ دهد همانطوریكه‌ بعد از «پنج‌ قرن‌» كلیسا رأی‌ به‌ «برائت‌ ژاندارك‌» داد و او را جزء «قدیسین‌» خود ثبت‌ نمود ولی‌

ولی‌ تاسف‌ كه‌ بابك‌ از طرف‌ مسجد هنوز به‌ چنین‌ برائت‌ مطلوب‌ نایل‌ نگردیده‌ و در بعضی‌ از اذهان‌ تحت‌ سلطه‌ ایده‌ لوژی‌ عباسی‌ جایگاه‌ واقعی‌ خود را بعنوان‌ یك‌ «قهرمان‌ شیعه‌» باز نكرده‌ است‌. گویا این‌ بار هم‌ «سیاست‌» در لباس‌ دیگری‌ «دیانت‌» را در چنگال‌ خود می‌ فشارد.

به‌ هر حال‌ «الخضری‌» محقفق‌ عالی‌ قدر «لبنانی‌» در كتاب‌ «الدولة‌ العباسیة‌» از سری‌ مباحث‌ «محاضرات‌ فی‌ التاریخ‌ الامم‌ اسلامیه‌» (تحقیقات‌ در تاریخ‌ ملت‌ های‌ اسلامی‌) به‌ صراحت‌ بر «َحَرمی‌» بودن‌ بابك‌ اشاره‌ می‌ كند و حتی‌ عوض‌ تیتر «بابك‌ الُخّرمی‌» بر مبحث‌ خود نام‌ «بابك‌ الَحَرمی‌» بر می‌ گزیند و بابك‌ را «َحَرمی‌» می‌ داند نه‌ «ُخّرمی‌» او در مورد بابكیان‌ به‌ صراحت‌ می‌ نویسد:

«من‌ تلك‌ الطوائف‌ فرقة‌ تسمی‌ الحرمیة‌ (بالحاء والراء المهملتین‌)» یعنی‌ «و از آن‌ طوایف‌ فرقه‌ دیگری‌ است‌ بنام‌ حرمیه‌ »
محقق‌ لبنانی‌ حتی‌ برای‌ اینكه‌ «غیر عربها» و «غیر محقق‌ ها» در اثر رسوبات‌ ذهنی‌ باقیمانده‌ از تبلیغات‌ خلافت‌ عباسی‌ «َحَرمیه‌» را با تلفظ‌ های‌ دیگر قرائت‌ نكنند، دقیقا” تاكید می‌ كند كه‌ حرمیه‌ با حاء و راء مهملتین‌ می‌ باشد نه‌ با ِاعراب‌ و تلفظ‌ های‌ دیگر.

حال‌ شاید برای‌ خوانندگان‌ گرامی‌ این‌ سوال‌ پیش‌ آید كه‌ «َحَرمی‌» به‌ چه‌ معناست‌ و چرا به‌ بابك‌ آزربایجانی‌ بابك‌ «َحَرمی‌» می‌ گفتند و همچنین‌ چرا رژیم‌ عباسی‌ با زیركی‌ تمام‌ - در زمانیكه‌ بر روی‌ حروف‌ ِاعراب‌ و نقطه‌ گذاری‌ نمی‌ شد - َحَرمی‌ را ُخّرمی‌ جلوه‌ داده‌ و با مقلوب‌ كردن‌ آن‌ چه‌ هدفی‌ را به‌ دنبال‌ می‌كرده‌ است‌؟

در مورد بخش‌ دوم‌ سوال‌ یعنی‌ هدف‌ رژیم‌ عباسی‌ جواب‌ كاملا” مشخص‌ است‌ چون‌ با تبدیل‌ «حَرمی‌» به‌ «خُـرّمی» مفاهیم‌ «اباحه‌ گری‌» و پیروی‌ از «شهوات‌ نفسانی‌» و «زنا با خواهر و مادر» بعنوان‌ ماركی‌ برای‌ «كافر» و «بیدین‌» قلمداد كردن‌ آنها و اطفای‌ نایره‌ شهوات‌ جنسی‌ خود از طریق‌ برده‌ و كنیز گیری‌ و غارت‌ اموال‌ شیعیان‌ سرخ‌ جامه‌ تئوریزه‌ می‌ شد و «مشروعیت‌» لازم‌ را بدست‌ می‌ آورد.

حال‌ قبل‌ از پرداختن‌ به‌ معنی‌ «َحَرمی‌» بهتر است‌ به‌ تاریخچه‌ تحریف‌ اسامی‌ نیز اشاره‌ كوتاهی‌ گردد تا ذهن‌ خوانندگان‌ گرام‌ در این‌ مورد نیز كمی‌ روشن‌ گردد و متوجه‌ شوند كه‌ تحریف‌ و مقلوب‌ كردن‌ اسامی‌ ریشه‌ در اعماق‌ تاریخ‌ دارد كه‌ نمونه‌ متاخر آن‌ «مقلوب‌ گرایی‌» در زمان‌ صفویه‌ است‌.

توضیح‌ اینكه‌ وقتی‌ شاه‌ اسماعیل‌ قیام‌ كرد و با همت‌ «سرخ‌ كلاهان‌» - كه‌ بعضی‌ ها این‌ جریان‌ را ادامه‌ سرخ‌ جامگان‌ می‌ دانند - مذهب‌ شیعه‌ را مذهب‌ رسمی‌ ایران‌ كرد دشمنان‌ شیعه‌ با تلاشی‌ تئوریك‌ ضمن‌ حمله‌ به‌ شیعه‌ با طعنه‌ صاحبان‌ اندیشه‌ و سربازان‌ دینی‌ آن‌ را كه‌ قزلباش‌ نامیده‌ می‌ شدند آنها را «مذهب‌ ناحق‌» و «قزلباش‌ بد معاش‌» خواندند. مرشد كامل‌ (شاه‌ اسماعیل‌) كه‌ از این‌ تهمت‌ دشمنان‌ ناراحت‌ شده‌ بود به‌ علمای‌ شیعه‌ اشاره‌ كرد تا جواب‌ آنان‌ را بدهند و علمای‌ شیعه‌ با اتصال‌ حرف‌ باء به‌ حرف‌ نون‌ واژه‌ را از زبان‌ فارسی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ تبدیل‌ كرده‌ و نوشتند «مذهبنا حق‌» یعنی‌ «مذهب‌ ما حق‌ است‌» و در مقابل‌ «قزلباش‌ بد معاش‌» با اضافه‌ نمودن‌ یك‌ واژه‌ شین‌ دار و تكرار لطیف‌ سه‌ شین‌ واژه‌ «قزلباش‌ خوش‌ معاش‌» را ساختند كه‌ مورد تحسین‌ قرار گرفت‌. البته‌ برای‌ ریشه‌ یابی‌ اسامی‌ «صدام‌ یزید» بجای‌ «صدام‌ حسین‌» و (... سانسور) غیر از «تئوری‌ نفرت‌» بحث‌ های‌ ایده‌لوژیكی‌ دیگری‌ نیز لازم‌ است‌ كه‌ خارج‌ از روال‌ این‌ مقال‌ می‌ باشد.

پس‌ بطور ساده‌ و خلاصه‌ براساس‌ «تئوری‌ نفرت‌» نفرت‌ گروهی‌ از گروه‌ دیگر منجر به‌ «تحریف‌ یا مقلوب‌» اسامی‌ می‌ گردد كه‌ یكی‌ از نمونه‌ های‌ بارز آن‌ تبدیل‌ «َحَرم‌» به‌ «ُخّرم‌» می‌ تواند باشد.

حال‌ به‌ این‌ مسله‌ مهم‌ می‌ رسیم‌ كه‌ چرا «بابك‌» منتسب‌ به‌ «َحَرم‌» بود و «َحَرمی‌» نامیده‌ می‌ شد؟

محقق‌ شهیر لبنانی‌ یعنی‌ «الخضری‌» در كتاب‌ خود - كه‌ در همین‌ سال‌ 2002 در شهر بیروت‌ پایتخت‌ كشور لبنان‌ منتشر شده‌ و حاوی‌ آخرین‌ تحقیقات‌ در مورد «مباحث‌ تاریخی‌ ملل‌ اسلامی‌ است‌ - در مورد «حرمی‌» خوانده‌ شدن‌ بابك‌ و معنی‌ و مفهوم‌ «حرمی‌» به‌ صراحت‌ چنین‌ می‌ نویسد:

« الحرمیة‌ البابكیة‌ ینسبون‌ الی‌ صاحبهم‌ بابك‌ الحرمی‌ و كان‌ یقول‌ لمن‌ استغواه‌ انه‌ اله‌ و أحدث‌ فی‌ مذاهب‌ الحرمیة‌ القتل‌ و الغضب‌ و الحروب‌ و المثله‌ و لم‌ تكن‌ الحرمیة‌ تفعل‌ ذلك‌. هكذا ذكر ابن‌ الندیم‌ و منه‌ یظهر وجه‌ تسمیتهم‌ بالحرمیة‌ » یعنی‌ «قسم‌ دوم‌ حرمیه‌ منسوب‌ به‌ بابك‌ است‌ كه‌ آنها به‌ پیشوای‌ خود بابك‌ حرمی‌ نسبت‌ داده‌ میشوند و آن‌ به‌ كسی‌ اطلاق‌ میشود كه‌ در مذهب‌ آنها كشت‌ و كشتار و تجاوز و جنگ‌ و مثله‌ نمودن‌ حرام‌ است‌. همین‌ ابن‌ ندیم‌ در الفهرست‌ خویش‌ به‌ این‌ مسئله‌ اشاره‌ دارد كه‌ علت‌ نامگذاری‌ آنها نیز به‌ حرمیه‌ از آنجا آشكار می‌ شود

پس‌ چنانچه‌ محقق‌ عالیقدر لبنانی‌ با تكیه‌ بر سند خود از قرن‌ چهارم‌ هجری‌ اشاره‌ می‌ كند علت‌ «َحَرمی‌» نامیده‌ شدن‌ بابكیان‌ این‌ بوده‌ است‌ كه‌ در مذهب‌ حرمی‌ «كشت‌ و كشتار» و «تجاوز»، «جنگ‌»، و «مثله‌» كردن‌ (بریدن‌ گوش‌ و بینی‌ فرده‌ كشته‌ شده‌) حرام‌ بوده‌ است‌ ».

شاید در اینجا این‌ مسئله‌ پیش‌ آید كه‌ اگر در مذهب‌ و روش‌ «َحَرمیان‌» ، «كشتن‌» ، «جنگ‌» ، «غضب‌» و «مثله‌ كردن‌» و امثال‌ آن‌ حرام‌ بود پس‌ چرا سرخ‌ جامگان‌ اصولا” «می‌ جنگیدند» و «می‌ كشتند» ؟!

در جواب‌ باید عرض‌ شود كه‌ مسائل‌ مطرح‌ شده‌ در اصول‌ «حرمی‌» در اكثر دینها و مذاهب‌ دیگر نیز «نفی‌» شده‌ است‌ ولی‌ این‌ «نفی‌»ها در حالت‌ «تهاجمی‌» است‌ نه‌ «تدافعی‌» . بدین‌ معنی‌ كه‌ : بعنوان‌ مثال‌ می‌ توان‌ گفت‌ در دین‌ «بودا» حتی‌ كشتن‌ «حشرات‌» نیز از «گناهان‌ كبیره‌» محسوب‌ می‌ شود ولی‌ در همین‌ دین‌ در «حالت‌ تدافعی‌» اگر كسی‌ یا كسانی‌ به‌ جان‌ و مال‌ و زن‌ و فرزند و سرزمین‌ و معبد بودایی‌ ها بی‌ احترامی‌ یا حمله‌ كند و یا به‌ پیروان‌ آنها آزار و اذیت‌ برساند بشدت‌ مجازات‌ می‌ شود چنانچه‌ حتی‌ آنها خود بیشترین‌ «سبك‌ های‌ رزمی‌» را جهت‌ دفاع‌ از خود اختراع‌ كرده‌ اند. همچنین‌ این‌ مسئله‌ در دین‌ مسیحیت‌ نیز مطرح‌ است‌ و به‌ نقل‌ از حضرت‌ عیسی‌ (ع‌) گفته‌ می‌ شود كه‌ آن‌ حضرت‌ فرموده‌ اند «اگر كسی‌ یك‌ سیلی‌ بر گونه‌ راست‌ تو زد گونه‌ چپت‌ را نیز جلو بیار تا سیلی‌ دیگری‌ بر آن‌ بزند» ولی‌ در عمل‌ مشاهده‌ شده‌ كه‌ در طول‌ تاریخ‌ از این‌ «سفارش‌ به‌ سیلی‌ خورندگان‌» چنان‌ «شوالیه‌ های‌ معبد» و «شوالیه‌ های‌ مهمان‌ نوازی‌» در «جنگهای‌ صلیبی‌» ظهور كرده‌ است‌ كه‌ حتی‌ از فرقه‌ های‌ تروریستی‌ ای‌ مثل‌ «اسماعیلیه‌» نیز در شامات‌ «باج‌ و خراج‌» می‌ گرفتند.

پس‌ نتیجه‌ منطقی‌ اینكه‌ «جنگ‌» در «حالت‌ تهاجمی‌» در روش‌ و مذهب‌ «َحَرمی‌» نفی‌ شده‌ است‌ نه‌ در «حالت‌ تدافعی‌» . در ضمن‌ همین‌ حالا هم‌ در بعضی‌ از كشورهای‌ جهان‌ عوض‌ «وزیر جنگ‌» در چارت‌ سازمانی‌ آن‌ كشورها «وزیر دفاع‌» قرار دارد و دولتهای‌ این‌ كشورها معتقدند كه‌ با كسی‌ «سر جنگ‌» ندارند ولی‌ اگر كسی‌ به‌ آنها حمله‌ كند ایشان‌ ملزم‌ به‌ دفاع‌ از خود می‌ باشند.

پس‌ «بابك‌ حرمی‌» نیز در موضع‌ دفاع‌ از «مظلومیت‌ و مذهب‌ و ملیت‌» و سرزمین‌ خود می‌ جنگید و چنانچه‌ اشاره‌ شد به‌ احتمال‌ قوی‌ سرخ‌ جامگان‌ دارای‌ «مذهب‌ شیعه‌» بودند و به‌ همین‌ خاطر حتی‌ بعد از دستگیری‌ در هیچ‌ محاكمه‌ ای‌ از طرف‌ قضات‌ عالی‌ رتبه‌ اسلامی‌ محاكمه‌ نمی‌ شدند بلكه‌ مثل‌ بابك‌ به‌ «سیاست‌» یعنی‌ به‌ «مجازات‌» می‌ رسیدند.
باشد كه‌ تحقیات‌ محققین‌ دیگر پرتوی‌ نورانی‌ تر بر این‌ «جنبش‌ شیعی‌ آزربایجان‌» بیافكند.

 

حسین‌ فیض‌الهی‌ وحید

دارای‌ درجه دكترای‌ افتخاری

قایناق: http://islanews.blogfa.com/post/252





گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: اؤته‌ك (تاریخ)
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :