قارانلیقیدان ایشیغا دوغرو
اوجاقلو ماحمودون اؤزبئلاقی
تاريخ : 1391/1/31 | یازار : taymaz ocaqlu
+0 به‌‌یه‌ن

غلامی برای فرار از ظلم ارباب با پس انداز یك عمر خود بالنی خرید و در جایی مخفی كرد. طبق معمول كیسه‌های خاكی را بر آن آویخت تا بالون بدون او به پرواز درنیاید. اندك اندك لوازم سفر خویش را فراهم نمود و اشیاء مورد لزوم و قیمتی را در داخل برخی كیسه‌های خاك مخفی نمود. چون به مطالعه نیز علاقه‌مند بود كتابهایی نیز تهیه كرد. سواد خواندن و نوشتن را از پسر ارباب آموخته بود و به لزوم علم آگاه بود.

چند سالی گذشت و او اندكی خاك طلا نیز اندوخت و به بالن انتقال داد تا پس از فرار با این اندوخته و علمی كه در اختیار داشت بتواند زندگی مستقل و آزادی را تجربه كند. در این مدت نیز همسفری برای خود پیدا كرد. او غلام جوانی بود كه به تازگی توسط ارباب خریداری شده بود.

روز موعود فرا رسید وشب هنگام بالنِ باد كرده آماده پرواز شد. آنها آخرین لوازم مربوط به سفر را به بالن منتقل نموده بودند و اینك با فراغ بال آماده پرواز شدند. چند كیسه خاك را از بدنه بالن دور شد و بالن اندكی برخاست. آنها همه‌ی كیسه های خاك را انداختند و حس تعلیقی لذتبخش دو مسافر را فرا گرفت. اینك آفتاب دمیده بود و بالن به اندازه‌ی كافی دور شده بود. غلام پیر به این فكر می‌كرد كه هم اكنون ارباب بیدار شده و كسی نیست تا او را به توالت برده و او را حمام نماید. از اینكه اربابش امروز صبحانه‌‌اش را دیر خواهد خورد از فرار خود كمی ناراحت شد. اما نور خورشید و حرارتش، آغاز حیاتی مستقل و آزاد را برای آنها نوید می‌داد.

آنها برای فرار از انتقام ارباب مسیری دور برای خود انتخاب كرده بودند و اندك‌اندك به كوهستانی سخت، صعب‌العبور و سرد نزدیك می‌شدند. بالن آنها باید اوج می‌گرفت تا از كوهستان عبور كند. برخورد به ستیغ كوه یا تخته سنگی می‌توانست تمام رویاهایشان را نابود سازد. پس حرارت آتش زیر بالن را زیاد كردند؛ اما سرمای شدید مانع گرمتر شدن بالن شد و اندك‌اندك بالن ارتفاع خود را كمتر می‌كرد. غلام پیر ناچار به انتخابی سخت شد. برخی لوازم قیمتی را كه در كیسه‌های خالی خاك مخفی كرده بود را به پایین انداخت؛ تا شاید كمی از وزن بالن كاسته شود و دوباره بالن اوج بگیرد.

این فكر نتیجه داد اما كماكان برای اوج گرفتن نیاز به سبكتر شدن داشتند. باید زود تصمیم می‌گرفتند. چون تا لحظه‌ی برخورد زمان زیادی نداشتند. یا باید كتابهای علمی و مفیدی كه پس از اتمام سفر نیاز مبرمی به آنها پیدا می‌كردند؛ را به پایین می‌انداختند؛ یا اندوخته‌ی طلا و دیگر سرمایه‌های مادی‌شان را از خود جدا می‌كردند. انتخاب سختی بود!؟ هر دوی آنها برایشان نیازهایی ضروری بودند. اما می‌دانستند اگر همه‌ی آنها را نیز با پایین بیندازند بازهم وزن بالن به اندازه‌ای كم نخواهد شد تابه نقطه‌ی صعود امنی برسند. فكری غریب وجود غلام پیر را فرا گرفت و در چشمان غلام جوان نگاهی كرد و به لبه‌ی بالن نزدیك شد....

...

داستان فوق سكانسی چند دقیقه‌ای از زندگی است. انتخابی آگاهانه بین لذت و رنج. انتخابهایمان زندگی ما را جهت می‌بخشند. چه فردی و چه اجتماعی. شاید داستان از دل ملتی برآمده است كه برای فرار از ظلم و بیداد، ناچار به بُریدن هستند. بریدن و كَندن. كندن از همه‌ی چیزهایی كه اربابانشان به نام زندگی به آنها بخشیده‌اند. همه‌ی آنها می‌تواند وطن، شهرت، ثروت و ... باشد. اینها دروغی شیرین برای فریب‌خوردگان هستند چون صاحبان كسان دیگری است.

اما اربابان این فرار و كندن را جایز نمی‌شمارند. دلیلشان هم فقط و فقط برای خودشان محترم است. اما این كندن و رفتن برای ملت نیز هزینه‌هایی دارد. باید برخی از آنها خود را از بالن به پایین بیندازند.

داستان این سكانس را از نگاه یك بیننده‌ی دیگر اینطور می‌شود دید. گاهی لازم است ملت یا كشوری كه به فكر اوج گرفتن است؛خاكهایی از خود را جدا كند تا سبك شود. حتی شاید بخشی از مردم خویش را از دست بدهد. درست مانند "ختنه كردن!؟"

ختنه‌ی یك كودك دردآورترین و منزجرترین اعمال است. این تكه گوشت كوچك و پاره‌ای از وجود آن كودك, جدا می‌شود؛ ولی لذتی طولانی را برایش به ارمغان می‌آورد.

بریدن هم برای خودش ماجرایی دارد ....





گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: اؤیكو (حكایت)
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :